PART21
(ویو جونگ کوک)
داشتم با یونا حرف میزدم که در باز شد و همه ی مهمون ها اومدن داخل
+آجوما برین برای راهنمایی و خوش آمد گویی مهمون ها
@ارباب من دستم بنده میشه یونا بره
+یونا کار داره
_عب نداره میرم خانم مین کار داره
+باشه هر جور راحتی(تیکه)
(ویو یونا)
رفتم سمت در برای راهنمایی خوش آمد گویی مهمون ها دختر و پسر باهم میومدن
_خوش اومدین بفرمایین
داشتم خوش آمد میگفتم که یه پسر جذاب اومد سمتم
¥سلام اسم من سانگ ته هست میتونم اسم شما رو بپرسم
_عا خب راستش......اسم من یوناعه
¥خوشبختم تو خیلی خوشگلی یونا
_ممنونم
¥میتونم شمارت رو داشته باشم
_معلومه که نه
¥چرا از من خوشت نیومده همه میگن من خیلی جذابم
_موضوع اون نیست من اهل این چیزا نیستم
¥اهلیت میکنم
_ببخشید؟میشه تمومش کنید بفرمایین تو
داشتم از مهمونا پزیرایی میکردم که حس کردم یه نفر داره نگام میکنه بر گشتم دیدم همون پسره ست زل زده به من
دیگه وسطای پارتی بود و خسته شده بودم
_خانم مین من یکم خسته شدم میرم توی اتاقم استراحت کنم
@باشه دخترم
رفتم سمت اتاقم خواستم در رو ببندم که چیزی مانع شد در رو باز کرد دیدم همون پسرست
_چیزی میخواید
¥چرا اینقدر رسمی حرف میزنی
_بله؟
داشت میومد جلو با هر قدمی که میومد جلو من یک قدم میرفتم عقب پام به تخت گیر کرد و افتادم روی تخت
_چی...چی میخوای
¥مال من شی
_گفتم که اهل این چیزا نیستم
¥منم گفتم که اهلیت میکنم
از جام بلند شدم خواستم فرار کنم که دستم و گرفت و انداختم روی تخت جیغ میزدم و سعی میکرد از دستش فرار کنم بایه حرکت لباسم رو پاره کرد اشکم در اومد و بلند میگفتم کمک
¥هیشششش هیچکس صدات رو نمیشنوه صدای آهنگ خیلی زیاده
فقط گریه میکردم و خدا خدا میکردم یکی بیاد نجاتم بده خیلی ترسیده بودم
(ویو جونگ کوک)
دیگه از اون همه شلوغی خسته شدم داشتم میرفتم سمت اتاقم که از اتاق یونا صدای کمک شنیدم رفتم در و باز کردم دیدم یه نفر روی یونا خیمه زده و سعی داره بهش تجاوز کنه و یونا از ترس داره گریه میکنه رفتم اون مرد رو از روی یونا حول دادم و یونا رو بلند کردم مرده از جاش بلند شد و برگشت سمتم چی اون سانگ ته بود(دوست قدیمی کوک که البته دیگه دوست نیستن)
+داشتی چه غلطی میکردی
¥اون یه خدمت کاره برای تو چه فرقی داره
+تو حق نداری به چیزی که مال منه دست بزنی
¥او پس این خانم هرزه ماله توعه؟
+حرف دهنت رو بفهم
¥باشه شب خوبی رو سپری کنید
내 노예🖤
داشتم با یونا حرف میزدم که در باز شد و همه ی مهمون ها اومدن داخل
+آجوما برین برای راهنمایی و خوش آمد گویی مهمون ها
@ارباب من دستم بنده میشه یونا بره
+یونا کار داره
_عب نداره میرم خانم مین کار داره
+باشه هر جور راحتی(تیکه)
(ویو یونا)
رفتم سمت در برای راهنمایی خوش آمد گویی مهمون ها دختر و پسر باهم میومدن
_خوش اومدین بفرمایین
داشتم خوش آمد میگفتم که یه پسر جذاب اومد سمتم
¥سلام اسم من سانگ ته هست میتونم اسم شما رو بپرسم
_عا خب راستش......اسم من یوناعه
¥خوشبختم تو خیلی خوشگلی یونا
_ممنونم
¥میتونم شمارت رو داشته باشم
_معلومه که نه
¥چرا از من خوشت نیومده همه میگن من خیلی جذابم
_موضوع اون نیست من اهل این چیزا نیستم
¥اهلیت میکنم
_ببخشید؟میشه تمومش کنید بفرمایین تو
داشتم از مهمونا پزیرایی میکردم که حس کردم یه نفر داره نگام میکنه بر گشتم دیدم همون پسره ست زل زده به من
دیگه وسطای پارتی بود و خسته شده بودم
_خانم مین من یکم خسته شدم میرم توی اتاقم استراحت کنم
@باشه دخترم
رفتم سمت اتاقم خواستم در رو ببندم که چیزی مانع شد در رو باز کرد دیدم همون پسرست
_چیزی میخواید
¥چرا اینقدر رسمی حرف میزنی
_بله؟
داشت میومد جلو با هر قدمی که میومد جلو من یک قدم میرفتم عقب پام به تخت گیر کرد و افتادم روی تخت
_چی...چی میخوای
¥مال من شی
_گفتم که اهل این چیزا نیستم
¥منم گفتم که اهلیت میکنم
از جام بلند شدم خواستم فرار کنم که دستم و گرفت و انداختم روی تخت جیغ میزدم و سعی میکرد از دستش فرار کنم بایه حرکت لباسم رو پاره کرد اشکم در اومد و بلند میگفتم کمک
¥هیشششش هیچکس صدات رو نمیشنوه صدای آهنگ خیلی زیاده
فقط گریه میکردم و خدا خدا میکردم یکی بیاد نجاتم بده خیلی ترسیده بودم
(ویو جونگ کوک)
دیگه از اون همه شلوغی خسته شدم داشتم میرفتم سمت اتاقم که از اتاق یونا صدای کمک شنیدم رفتم در و باز کردم دیدم یه نفر روی یونا خیمه زده و سعی داره بهش تجاوز کنه و یونا از ترس داره گریه میکنه رفتم اون مرد رو از روی یونا حول دادم و یونا رو بلند کردم مرده از جاش بلند شد و برگشت سمتم چی اون سانگ ته بود(دوست قدیمی کوک که البته دیگه دوست نیستن)
+داشتی چه غلطی میکردی
¥اون یه خدمت کاره برای تو چه فرقی داره
+تو حق نداری به چیزی که مال منه دست بزنی
¥او پس این خانم هرزه ماله توعه؟
+حرف دهنت رو بفهم
¥باشه شب خوبی رو سپری کنید
내 노예🖤
۶.۹k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.