ادامه پارت 138
ادامه پارت 138
اهورا دستمنو مونس به گرفته بود و من و دخترم با خوشی کنار مرد زندگیمون قدم بر میداشتیم وارد رستوران شدیم و پشت میز نشستیم
مونس اما بی هوا یکهویی گفت _کاش خاله کیمیا رم با خودمون میآوردیم تنهایی تو خونه موند.
با اخم رو بهش گفتم
عزیزم ما خانوادگی اومدیم بیرون کیمیا خانواده ما نیست فقط دوست منه قرار نیست همیشه با ما بمونه...
اما اون با لجبازی گفت
_ولی من میخوام بمونه اخه خیلی دوسش دارم.
عصبی گفتم این چه حرفیه میزنی مونس؟
اینقدر برام گرون بود حرفی که زده بود که حد نداشت...
اما اهورا گفت
_چیزی نگفت که دخترم عصبانی نشو عزیزم.
حتی این حرف اهورا اذیتم کرد و همه خوشیم برد
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
اهورا دستمنو مونس به گرفته بود و من و دخترم با خوشی کنار مرد زندگیمون قدم بر میداشتیم وارد رستوران شدیم و پشت میز نشستیم
مونس اما بی هوا یکهویی گفت _کاش خاله کیمیا رم با خودمون میآوردیم تنهایی تو خونه موند.
با اخم رو بهش گفتم
عزیزم ما خانوادگی اومدیم بیرون کیمیا خانواده ما نیست فقط دوست منه قرار نیست همیشه با ما بمونه...
اما اون با لجبازی گفت
_ولی من میخوام بمونه اخه خیلی دوسش دارم.
عصبی گفتم این چه حرفیه میزنی مونس؟
اینقدر برام گرون بود حرفی که زده بود که حد نداشت...
اما اهورا گفت
_چیزی نگفت که دخترم عصبانی نشو عزیزم.
حتی این حرف اهورا اذیتم کرد و همه خوشیم برد
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
۹.۶k
۱۴ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.