رمانکوچولو
رمان:#کوچولو
#پارت_۱۰
مثل دم میومدن قلبم تند تند مثل گنجشک میزد کم کم داشتم میترسیدم سرعتمو تند کردم تیکه هایشان را نمیشنیدم که یه ماشین جلویم ایستاد و بوق کوتاهی زد قلبم در سینه ریخت حال چکار میکرد با این یکی اگر این دوست انها باشد چی؟؟
نگاهی به ماشین بزرگ لوکس مشکی انداختم امکان نداشت این ماشین در این متطقه یا اصلا در ایران باشد این ماشینو کجا دیده بودم؟ شیشه پایین رفت با دیدن نیمرخ جدی مرد کپ کردم این مرد مرموز و ترسناک اینجا چه میخواست؟
+سوار شو!
لهنش بسیار دستوری و ترسناک بود با خود گفتم نه نباید سوار شوم نگاهی به پشت کردم که پسرا وایساده نگاهم میکردن پشیمان شده ماشین را دور زدم در را باز کردم روی صندلی شاگرد نشستم همین که جا خوش کردم از ماشین پیاده شد و قفل را زد رنگ از روخم پرید چرا در را قفل کرد شیشه صندلی راننده پایین بود و صدا واضح میومد یکی با دست زد به شیشه صندلی شاگرد برگشتم با دیدن ان پسر مزاحم قلبم در سینه ریخت لبخند ترسناکی میزد از پشت کشید شد و زمین پرتاب شد لگد محکی در شکمش خورد صدای دادَش همه جارا پر کرد مردم جم شده برای تماشا رفیقای پسره جلو امدن ولی امان از شانس بدشان که ان ها هم مثل دیگری از درد به خود پیچیدن از شدت ضربه های این مرد سوار شد و ماشین را روشن کرد.
چگونه انقدر قوی بود؟
#پارت_۱۰
مثل دم میومدن قلبم تند تند مثل گنجشک میزد کم کم داشتم میترسیدم سرعتمو تند کردم تیکه هایشان را نمیشنیدم که یه ماشین جلویم ایستاد و بوق کوتاهی زد قلبم در سینه ریخت حال چکار میکرد با این یکی اگر این دوست انها باشد چی؟؟
نگاهی به ماشین بزرگ لوکس مشکی انداختم امکان نداشت این ماشین در این متطقه یا اصلا در ایران باشد این ماشینو کجا دیده بودم؟ شیشه پایین رفت با دیدن نیمرخ جدی مرد کپ کردم این مرد مرموز و ترسناک اینجا چه میخواست؟
+سوار شو!
لهنش بسیار دستوری و ترسناک بود با خود گفتم نه نباید سوار شوم نگاهی به پشت کردم که پسرا وایساده نگاهم میکردن پشیمان شده ماشین را دور زدم در را باز کردم روی صندلی شاگرد نشستم همین که جا خوش کردم از ماشین پیاده شد و قفل را زد رنگ از روخم پرید چرا در را قفل کرد شیشه صندلی راننده پایین بود و صدا واضح میومد یکی با دست زد به شیشه صندلی شاگرد برگشتم با دیدن ان پسر مزاحم قلبم در سینه ریخت لبخند ترسناکی میزد از پشت کشید شد و زمین پرتاب شد لگد محکی در شکمش خورد صدای دادَش همه جارا پر کرد مردم جم شده برای تماشا رفیقای پسره جلو امدن ولی امان از شانس بدشان که ان ها هم مثل دیگری از درد به خود پیچیدن از شدت ضربه های این مرد سوار شد و ماشین را روشن کرد.
چگونه انقدر قوی بود؟
- ۲.۰k
- ۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط