دیوانه بازی پارت 12:
دیوانه بازی پارت 12:
ویو ات :.
از رختخواب پاشدم به سمت اشپز خونه رفتم دوباره همون خواب فاکینگیو دیدم تو کجایی لعنتی؟ بهتره بهش فکر نکنم بهش به خدمتکار گفتم بره مرت بیدار کنه سر صبحونه سکوت بود
+امروز روز ملکوتیه میری و درس میخونی خب؟
-اما..
+اما ندارم شیش ماهه همینجوری الاف موندی با معلم خصوصی درس خوندی باید بری
مدرسه خب؟
-اوکی
صبحونه تموم شدو رفتم اتاقم لباس بپوشم (اسلاید دو) یکم هیجان داشتم امروز روزیه که باید چند نفرو ادم کنم و قراره روز پر کاری داشته باشم! کیفمو برداشتم و با هیون(همون دستیارش) زدم بیرون هیون ماشین یجا پارک کرده بود که شروع کردم!
(ات+هیون/)
+این فایلو بگیر و ببر اداره پلیس و اونو نابود کن
/اما خانم اون وسیله خوبی برای نابود کردن جونگکوکه!
+هدف من هیچوقت جونگکوک نبوده اون ادم احمق حقه باز کثیفیه! نابودش کن
/چشم
از ماشین پیاده شد و خودم جای صندلی راننده نشستم حالا باید تورو ادم کن جونگکوک شی و به سمت شرکت جونگکوک رفتم
کوک ویو:
با جیمین سرگرم کارای پرونده ها و کارای شرکت بودیم که منشی زنگ زد گفت خانومی به نام ات اومد ناخداگاه لبخندی زدم و گفتم بفرسته تو
کوک_جیمین&)
&عاعا کی اومده؟
_ات 😃
&پس من میرم تا دیگه به یه جایی برسید
جیمین رفت و متقابل ات اومد بدو حرفی نشت رو صندلی و پاهاشو رو هم انداخت
(کوک_ات+)
_(خنده ای کرد گفت) چشید از ناکجا اباد اومدی!
+خواستم ماجرا رو برات روشن کنم!
_پس ماجرایی وجود داره؟
+پشت اون باند زیرزمینی که با خاندانت مشکل دارن 1 یا 2 ساله و پشتشم!
کوک حالت چهرش عوض شد گفت
_چه مزخرفاتی داری میگی ؟
+همینه البته من میرم امیدوارم برات روشن شده باشه البته نگران نباش دیگه اون باند احتمالا تا الان دسته پلیسه
ات تا خواست از در بره بیرون کوک دستشو گرفت
+چیکار داری میکنی؟
_تو جایی نمیری بانو هوانگ!
و با یه حرکت ات بیهوش کرد که ات افتاد بغلش
_خوشگلی!!
و ات گذاشت رو مبل و به جیمین خبر داد تا بیاد جیمین اون وسط پشماش ریخته بود
_ببرش عمارت!
:اوکی
ویو ات :.
از رختخواب پاشدم به سمت اشپز خونه رفتم دوباره همون خواب فاکینگیو دیدم تو کجایی لعنتی؟ بهتره بهش فکر نکنم بهش به خدمتکار گفتم بره مرت بیدار کنه سر صبحونه سکوت بود
+امروز روز ملکوتیه میری و درس میخونی خب؟
-اما..
+اما ندارم شیش ماهه همینجوری الاف موندی با معلم خصوصی درس خوندی باید بری
مدرسه خب؟
-اوکی
صبحونه تموم شدو رفتم اتاقم لباس بپوشم (اسلاید دو) یکم هیجان داشتم امروز روزیه که باید چند نفرو ادم کنم و قراره روز پر کاری داشته باشم! کیفمو برداشتم و با هیون(همون دستیارش) زدم بیرون هیون ماشین یجا پارک کرده بود که شروع کردم!
(ات+هیون/)
+این فایلو بگیر و ببر اداره پلیس و اونو نابود کن
/اما خانم اون وسیله خوبی برای نابود کردن جونگکوکه!
+هدف من هیچوقت جونگکوک نبوده اون ادم احمق حقه باز کثیفیه! نابودش کن
/چشم
از ماشین پیاده شد و خودم جای صندلی راننده نشستم حالا باید تورو ادم کن جونگکوک شی و به سمت شرکت جونگکوک رفتم
کوک ویو:
با جیمین سرگرم کارای پرونده ها و کارای شرکت بودیم که منشی زنگ زد گفت خانومی به نام ات اومد ناخداگاه لبخندی زدم و گفتم بفرسته تو
کوک_جیمین&)
&عاعا کی اومده؟
_ات 😃
&پس من میرم تا دیگه به یه جایی برسید
جیمین رفت و متقابل ات اومد بدو حرفی نشت رو صندلی و پاهاشو رو هم انداخت
(کوک_ات+)
_(خنده ای کرد گفت) چشید از ناکجا اباد اومدی!
+خواستم ماجرا رو برات روشن کنم!
_پس ماجرایی وجود داره؟
+پشت اون باند زیرزمینی که با خاندانت مشکل دارن 1 یا 2 ساله و پشتشم!
کوک حالت چهرش عوض شد گفت
_چه مزخرفاتی داری میگی ؟
+همینه البته من میرم امیدوارم برات روشن شده باشه البته نگران نباش دیگه اون باند احتمالا تا الان دسته پلیسه
ات تا خواست از در بره بیرون کوک دستشو گرفت
+چیکار داری میکنی؟
_تو جایی نمیری بانو هوانگ!
و با یه حرکت ات بیهوش کرد که ات افتاد بغلش
_خوشگلی!!
و ات گذاشت رو مبل و به جیمین خبر داد تا بیاد جیمین اون وسط پشماش ریخته بود
_ببرش عمارت!
:اوکی
۵.۱k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.