دیوانه بازی پارت 13 :
دیوانه بازی پارت 13 :
ات ویو:
با حس راحتی زیادی از خواب بیدار شدم یکم تکون خودم چشمامو باز کردم توی اتاق شیک بودم که تا الان ندیده بودمش یکم به اطراف نگاه کردم توی یه عمارت بودم که با ورود قامت جونگکوک یادم افتاد به سمتم اومد و دستی رو گونه هام کشید که پسش زدم
_انگار خیلی اروم و سلیطه به نظر میرسی!
+پس باید چیکار کنم؟
_تو دزدیده شدی شاید اینکه یکم داد و بیداد کنی بد نباشه!
+من مثل اون هر*زه هات ترسو نیستم جونگکوک
جونگکوک دستشو رو کمر ات حلقه کرد و به سمت خودش کشید؛
_البته که نیستی تو بهتر از اونایی
و ات ایندفعه تقلا میکرد
_با اینکه تقلا میکنی اما خود مهمون اغوشم شدی!
+از من چی میخوای!
_شنیدم اون باند زیرزمینی نابود کردی به دلم نشتی کلا دو تا راه داره!
+عوضی(تکون خوردن)
کوک دستی که دور کمر ات بودو تنگ تر کرد
_راه اول پیش من زندگی میکنی و برام کار میکنی، یا راه دوم خودم راه دوم ترجیح میدم کنارم زندگی کنی و باهم یکارایی کنیم
+تو بچه ی برادرتو به سرپرستی داری مثل بچه ی خودته چرا میتونی همیچین کاری کنی؟
_اتفاقا اون سراغتو زیاد میگیره و منتظر یه مامان برای خودشه خود دانی
جونگکوک ات رها کرد و گفت
_تا شب وقت داری وگرنه خودم تصمیم میگیرم!
و رفت
ات با اعتراض پاشو به زمین کوبید و
+حرو*مزاده
ات ویو:
با حس راحتی زیادی از خواب بیدار شدم یکم تکون خودم چشمامو باز کردم توی اتاق شیک بودم که تا الان ندیده بودمش یکم به اطراف نگاه کردم توی یه عمارت بودم که با ورود قامت جونگکوک یادم افتاد به سمتم اومد و دستی رو گونه هام کشید که پسش زدم
_انگار خیلی اروم و سلیطه به نظر میرسی!
+پس باید چیکار کنم؟
_تو دزدیده شدی شاید اینکه یکم داد و بیداد کنی بد نباشه!
+من مثل اون هر*زه هات ترسو نیستم جونگکوک
جونگکوک دستشو رو کمر ات حلقه کرد و به سمت خودش کشید؛
_البته که نیستی تو بهتر از اونایی
و ات ایندفعه تقلا میکرد
_با اینکه تقلا میکنی اما خود مهمون اغوشم شدی!
+از من چی میخوای!
_شنیدم اون باند زیرزمینی نابود کردی به دلم نشتی کلا دو تا راه داره!
+عوضی(تکون خوردن)
کوک دستی که دور کمر ات بودو تنگ تر کرد
_راه اول پیش من زندگی میکنی و برام کار میکنی، یا راه دوم خودم راه دوم ترجیح میدم کنارم زندگی کنی و باهم یکارایی کنیم
+تو بچه ی برادرتو به سرپرستی داری مثل بچه ی خودته چرا میتونی همیچین کاری کنی؟
_اتفاقا اون سراغتو زیاد میگیره و منتظر یه مامان برای خودشه خود دانی
جونگکوک ات رها کرد و گفت
_تا شب وقت داری وگرنه خودم تصمیم میگیرم!
و رفت
ات با اعتراض پاشو به زمین کوبید و
+حرو*مزاده
۵.۲k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.