دیوانه بازی پارت 14 :
دیوانه بازی پارت 14 :
شب 9:59 دقیقه :
ات ویو:
با استرس نامفهومی توی اون اتاق راه میرفتم و موهامو بهم میریختم تا اینکه جونگکوک اومد و نشست روی تخت
_نکنه راه دوم انتخاب کردی و استرس داری؟
+بهتره ببندی!
_پس بی ادبم هستی خود شگفتی همینه بانو؟
+کسی تا حالا بهت گفته تو لاس زدن خیلی خوبی؟.
_نه
+حتما نیستی
_اینارو باید تیک بزنم اینا عوارض عاشق شدنه درکت میکنم
ات ویو :
دیگه اعصابم داشت بهم میریخت باید سریع یچی انتخاب میکردم وگرنه هوفف با اعصبانیت به طرفش برگشتم
+باشه راه اول
_با اینکه راضی کننده نیست مشکلی نیست به خدمتکار میگم برات لباس بیاره فردا هم با می هی اشنا میشی اوکی!؟
+اها
_پس من میرم دیگه بیبی
+بری دیگه بر نگردی پفیوز (عن سگ خانوم)
هوف کلافه به سمت تختم برگشتم که یه جعبه دیدم حتما اون گذاشته درشو باز کردم کارت بانکیم موبایلم سوییچ ماشینم و حتی یه سند توش بود چقدر صادقانه رفتار میکنه!
سند از پوشه دراوردن قبلش یه کاغذ کوچیک بل نوشته بود
++
_عمارتتو فروختم و پولش توی حسابته درباره اون پسر بچه توی عمارتتم یه اپارتمان بزرگ وسط شهر براش جور کردم و داره عشق حال میکنه
موهامو بهم ریختم مرت باید درس بخونه خسته افتادم رو تخت و رفتم تو گوشیم.
که خدمتکار با چمدون و چند دست لباس اومد تو
/خانم اینا لباسای خودتون (به طرف چمدون اشاره کرد) و اینا لباسای این عمارت
+ممنون میتونی بزاریش رو مبل.
اون خانمه رفت گوشیمو کنار گذاشتم کنار چراغارو خاموش کردم به یه سمت برگشتم و فک کنم چرا اینجوری باهام رفتار میکنه که خوابم برد
شب 9:59 دقیقه :
ات ویو:
با استرس نامفهومی توی اون اتاق راه میرفتم و موهامو بهم میریختم تا اینکه جونگکوک اومد و نشست روی تخت
_نکنه راه دوم انتخاب کردی و استرس داری؟
+بهتره ببندی!
_پس بی ادبم هستی خود شگفتی همینه بانو؟
+کسی تا حالا بهت گفته تو لاس زدن خیلی خوبی؟.
_نه
+حتما نیستی
_اینارو باید تیک بزنم اینا عوارض عاشق شدنه درکت میکنم
ات ویو :
دیگه اعصابم داشت بهم میریخت باید سریع یچی انتخاب میکردم وگرنه هوفف با اعصبانیت به طرفش برگشتم
+باشه راه اول
_با اینکه راضی کننده نیست مشکلی نیست به خدمتکار میگم برات لباس بیاره فردا هم با می هی اشنا میشی اوکی!؟
+اها
_پس من میرم دیگه بیبی
+بری دیگه بر نگردی پفیوز (عن سگ خانوم)
هوف کلافه به سمت تختم برگشتم که یه جعبه دیدم حتما اون گذاشته درشو باز کردم کارت بانکیم موبایلم سوییچ ماشینم و حتی یه سند توش بود چقدر صادقانه رفتار میکنه!
سند از پوشه دراوردن قبلش یه کاغذ کوچیک بل نوشته بود
++
_عمارتتو فروختم و پولش توی حسابته درباره اون پسر بچه توی عمارتتم یه اپارتمان بزرگ وسط شهر براش جور کردم و داره عشق حال میکنه
موهامو بهم ریختم مرت باید درس بخونه خسته افتادم رو تخت و رفتم تو گوشیم.
که خدمتکار با چمدون و چند دست لباس اومد تو
/خانم اینا لباسای خودتون (به طرف چمدون اشاره کرد) و اینا لباسای این عمارت
+ممنون میتونی بزاریش رو مبل.
اون خانمه رفت گوشیمو کنار گذاشتم کنار چراغارو خاموش کردم به یه سمت برگشتم و فک کنم چرا اینجوری باهام رفتار میکنه که خوابم برد
۸.۷k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.