هیچ حرفی نمیزد و داشت با نگاه سردش کوک رو میخورد...
هیچ حرفی نمیزد و داشت با نگاه سردش کوک رو میخورد...
کوک بلاخره تهیونگ رو هل داد اونور و بلند شد ولی با صدای سوتی که تو گوشش پیچید همه چی از مغزش پرید...
دستشو گذاشت رو صورتش و با همون اشکایی که میریخت به تهیونگ نگاه کرد...
+جونگ..کوک..
حرفی نزد و همونطور که دستش رو صورتش بود با صورت خیسش رفت تو اتاق خودش و در رو قفل کرد..
تا حالا دست روش بلند نکرده بود...پشیمون بود و همزمان عصبی...باید از خود کوک میشنید ماجرای اون عکس رو
رفت سمت در اتاق کوک و در زد...
+توضیحی برای اون عکس داری؟!
-خودت میدونستی من تو گی بار کار میکردم...اونجا پر از مردای مسته...خودت یه بار موقعی که نزدیک بود دوباره یکیشون بهم نزدیک شه مچشو گرفتی...ولی قبل اون تو نبودی...نبودی که ببینی مردای مست با من چجوری رفتار میکردن...
یکم هق هق کرد و...
-تو همونجا مست بودم...نمیدونستم دارم چه غلطی میکنم....
نمیدونست جواب چی بده...
-ازم متنفر شی بهت حق میدم...
کوک بلاخره تهیونگ رو هل داد اونور و بلند شد ولی با صدای سوتی که تو گوشش پیچید همه چی از مغزش پرید...
دستشو گذاشت رو صورتش و با همون اشکایی که میریخت به تهیونگ نگاه کرد...
+جونگ..کوک..
حرفی نزد و همونطور که دستش رو صورتش بود با صورت خیسش رفت تو اتاق خودش و در رو قفل کرد..
تا حالا دست روش بلند نکرده بود...پشیمون بود و همزمان عصبی...باید از خود کوک میشنید ماجرای اون عکس رو
رفت سمت در اتاق کوک و در زد...
+توضیحی برای اون عکس داری؟!
-خودت میدونستی من تو گی بار کار میکردم...اونجا پر از مردای مسته...خودت یه بار موقعی که نزدیک بود دوباره یکیشون بهم نزدیک شه مچشو گرفتی...ولی قبل اون تو نبودی...نبودی که ببینی مردای مست با من چجوری رفتار میکردن...
یکم هق هق کرد و...
-تو همونجا مست بودم...نمیدونستم دارم چه غلطی میکنم....
نمیدونست جواب چی بده...
-ازم متنفر شی بهت حق میدم...
۶۸۲
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.