اگر یک وقت دیگر بود و یک جای دیگر دنیا، همین حالا حروف را
اگر یک وقت دیگر بود و یک جای دیگر دنیا، همین حالا حروف را به بند کشیده بودم تا برایت بنویسم وقتی نگاهت بی هوا روی پوست تنم می دود داغ می شوم.
می نوشتم وقتی دارم حرف می زنم و بعد برمی گردم و می بینم داری نگاهم می کنی، عطش هولناکی در تنم می دود تا تمام دنیا را رها کنم و به سمت تو بیایم و در چشمه شراب لبهایت غرق شوم.
برایت می نوشتم وقتی وسط حرف زدن خنده ات می گیرد یا وسط خنده حرف می زنی، زمان می ایستد و من گنجشک مستی می شوم در سومین روز اردیبهشت .
برایت می نوشتم وقتی دستم روی مهره های کمرت می رقصد روئین تنم ، رستم ترین مرد زمینم.
اگر وقت دیگری بود و جای دیگری ، برایت
می نوشتم که عشقی به هنگام ؛ خود شفای همه دردهاست، و همه زخم ها، و همه دوری ها. حالا اما وقتش نیست.
گلوله هایم تیر خورده اند، خون ازحروف
می چکد روی تمام دفترهای سفید ، و پرنده های دلم را سر بریده اند و در خون خودشان پرپر می زنند.
اگر می شد عاشقت شوم، حالا داشتم به شوریدگی از خواستن می نوشتم و لابد تو میخواندی و قند توی دلت آب می شد.
حیف که دیر شده. حیف که برای همه کلمات قشنگ دیر شده، و در جزیره ای که منم حروف دیگر فقط برای عزا کنار هم
می نشینند.
تمام قصه های عمرم با یکی بود، یکی نبود شروع شده است.
تو باش، من نباشم.
ساکت در انتهای آبی اندوه می ایستم و نگاهت می کنم، صبر می کنم تا عاشق آدم بعدی شوی. چه سخت که بنویسم دیگر تمام شده، آن مرد که می توانست عاشق شود از من رفته است، دیر آمدی ای نگار سرمست ...
می نوشتم وقتی دارم حرف می زنم و بعد برمی گردم و می بینم داری نگاهم می کنی، عطش هولناکی در تنم می دود تا تمام دنیا را رها کنم و به سمت تو بیایم و در چشمه شراب لبهایت غرق شوم.
برایت می نوشتم وقتی وسط حرف زدن خنده ات می گیرد یا وسط خنده حرف می زنی، زمان می ایستد و من گنجشک مستی می شوم در سومین روز اردیبهشت .
برایت می نوشتم وقتی دستم روی مهره های کمرت می رقصد روئین تنم ، رستم ترین مرد زمینم.
اگر وقت دیگری بود و جای دیگری ، برایت
می نوشتم که عشقی به هنگام ؛ خود شفای همه دردهاست، و همه زخم ها، و همه دوری ها. حالا اما وقتش نیست.
گلوله هایم تیر خورده اند، خون ازحروف
می چکد روی تمام دفترهای سفید ، و پرنده های دلم را سر بریده اند و در خون خودشان پرپر می زنند.
اگر می شد عاشقت شوم، حالا داشتم به شوریدگی از خواستن می نوشتم و لابد تو میخواندی و قند توی دلت آب می شد.
حیف که دیر شده. حیف که برای همه کلمات قشنگ دیر شده، و در جزیره ای که منم حروف دیگر فقط برای عزا کنار هم
می نشینند.
تمام قصه های عمرم با یکی بود، یکی نبود شروع شده است.
تو باش، من نباشم.
ساکت در انتهای آبی اندوه می ایستم و نگاهت می کنم، صبر می کنم تا عاشق آدم بعدی شوی. چه سخت که بنویسم دیگر تمام شده، آن مرد که می توانست عاشق شود از من رفته است، دیر آمدی ای نگار سرمست ...
۲۱.۴k
۰۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.