فیک جونگکوک:زیرزمین
فیک جونگکوک:زیرزمین
part¹⁰²
_اره شوهرشم(اخم)
ویو ا.ت
مرد ازم سوال پرسید منم اومدم جواب بدم که جونگکوک جواب داد
اصلا نفهمیدم که از مرو آمد بیرون
مرد:ام..فکر نمی کردم که شوهر داشته باشی
_حالا که فهمیدی برو(اخم)
مرد:باشه
ویو ا.ت
مرده رفت جونگکوک بهم گفت
_مرد کی بود؟
+نمی دونم امد پیشم این سوالو ازم پرسید
_دیگه با کسای که نمیشناسی حرف نزن
+فکر کردم سوال خاصی داره برا همین جواب دادم
_خب ولش کن بیا بریم اینو حساب کنیم
+باش
ویو ا.ت
با جونگکوک حساب کردیم رفتم بیرون
رفتم چیز های لازم خریدم بعد رفتیم
دیگه شب شده حسابی هم من هم جونگکوک خسته شده بودیم
رفتم خرید ها رو گذاشتیم توی ماشین رفتیم یه مغازه غذا خوری
غذا خوردیم
بعد رفتیم خونه ی من پو رو برداشتیم
بعد رفتیم خونه ی جونگکوک
مثل اینکه قراره فردا ازدواج کنیم
خیلی هیجان داشتم
جونگکوک هم معلون بود هیجان داشت
اینقدر خسته بودیم که با جونگکوک سریع خوابمون برد
*فردا صبح
ویو ا.ت
از خواب بیدار شدم
رفتن حموم لباس پوشیدم
جونگکوک هم بیدار شده بود
اونم بلند شد رفت حموم
رفتیم پایین صبحونه خوردیم
بعد رفتیم بیرون
جونگکوک منو گذاشت آرایشگاه بعد خودشم رفت
رفتم اونجا آماده شدم
هی کی توی آرایشگاه بود بهم میگفت خیلی قشنگ شدم
منم ازشون تشکر کردم
بعد به جونگکوک زنگ زدم
اونم تازه کارش تموم شده بود.بعد از ۵ دیقه رسید
رفتم پیش جونگکوک
جونگکوک خیلی شیک شده بود
واقعا خیلی قشنگ شده بود
رفتم پیش
فقط جونگکوک بهم زل زده بودچشماش تا آخر باز شده بود
هیچی نمی گفت
ویو جونگکوک
ا.ت تا دیدم چشمام تا آخر باز شد
خیلی قشنگ شده بود
بعد به خودم آمدم
حرف زدم
_خیلی قشنگ شدی
+توهم خیلی شیک شدی
_واقعا خیلی قشنگ شدی دلم می خواد بهت تا صبح نگاه کنم
+منم دلم میخواد تت صبح وایسم بغلت کنم
_منم ولی نمیشه من باید همین آمروز باهات ازدواج کنم
+(خنده)باشه بریم
_بریم
ویو ا.ت
سوار ماشین شدیم سوار ماشین شدیم ر
رفتیم تالار مامان و همه ی دوستای جونگکوک(منظورش اعضاست)با دوستای من بودن
رفتیم عاقد آمد
من جونگکوک هر دوتا مون جواب بله رو دادیم و همو بوسیدیم
بعد رقصیدم
همه بهمون تبریک گفتند گفت که خیلی بهم میایم
بعد دیگه عروسی تموم شد رفتیم خونه ی جونگکوک
رفتم و خوابیدیم
(کل خواب رو دیگه خودتون تصور کنید چیکار میکنند)
part¹⁰²
_اره شوهرشم(اخم)
ویو ا.ت
مرد ازم سوال پرسید منم اومدم جواب بدم که جونگکوک جواب داد
اصلا نفهمیدم که از مرو آمد بیرون
مرد:ام..فکر نمی کردم که شوهر داشته باشی
_حالا که فهمیدی برو(اخم)
مرد:باشه
ویو ا.ت
مرده رفت جونگکوک بهم گفت
_مرد کی بود؟
+نمی دونم امد پیشم این سوالو ازم پرسید
_دیگه با کسای که نمیشناسی حرف نزن
+فکر کردم سوال خاصی داره برا همین جواب دادم
_خب ولش کن بیا بریم اینو حساب کنیم
+باش
ویو ا.ت
با جونگکوک حساب کردیم رفتم بیرون
رفتم چیز های لازم خریدم بعد رفتیم
دیگه شب شده حسابی هم من هم جونگکوک خسته شده بودیم
رفتم خرید ها رو گذاشتیم توی ماشین رفتیم یه مغازه غذا خوری
غذا خوردیم
بعد رفتیم خونه ی من پو رو برداشتیم
بعد رفتیم خونه ی جونگکوک
مثل اینکه قراره فردا ازدواج کنیم
خیلی هیجان داشتم
جونگکوک هم معلون بود هیجان داشت
اینقدر خسته بودیم که با جونگکوک سریع خوابمون برد
*فردا صبح
ویو ا.ت
از خواب بیدار شدم
رفتن حموم لباس پوشیدم
جونگکوک هم بیدار شده بود
اونم بلند شد رفت حموم
رفتیم پایین صبحونه خوردیم
بعد رفتیم بیرون
جونگکوک منو گذاشت آرایشگاه بعد خودشم رفت
رفتم اونجا آماده شدم
هی کی توی آرایشگاه بود بهم میگفت خیلی قشنگ شدم
منم ازشون تشکر کردم
بعد به جونگکوک زنگ زدم
اونم تازه کارش تموم شده بود.بعد از ۵ دیقه رسید
رفتم پیش جونگکوک
جونگکوک خیلی شیک شده بود
واقعا خیلی قشنگ شده بود
رفتم پیش
فقط جونگکوک بهم زل زده بودچشماش تا آخر باز شده بود
هیچی نمی گفت
ویو جونگکوک
ا.ت تا دیدم چشمام تا آخر باز شد
خیلی قشنگ شده بود
بعد به خودم آمدم
حرف زدم
_خیلی قشنگ شدی
+توهم خیلی شیک شدی
_واقعا خیلی قشنگ شدی دلم می خواد بهت تا صبح نگاه کنم
+منم دلم میخواد تت صبح وایسم بغلت کنم
_منم ولی نمیشه من باید همین آمروز باهات ازدواج کنم
+(خنده)باشه بریم
_بریم
ویو ا.ت
سوار ماشین شدیم سوار ماشین شدیم ر
رفتیم تالار مامان و همه ی دوستای جونگکوک(منظورش اعضاست)با دوستای من بودن
رفتیم عاقد آمد
من جونگکوک هر دوتا مون جواب بله رو دادیم و همو بوسیدیم
بعد رقصیدم
همه بهمون تبریک گفتند گفت که خیلی بهم میایم
بعد دیگه عروسی تموم شد رفتیم خونه ی جونگکوک
رفتم و خوابیدیم
(کل خواب رو دیگه خودتون تصور کنید چیکار میکنند)
۴.۵k
۲۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.