رمان همسر اجباری پارت هفتاده وهفتم
#رمان_همسر_اجباری #پارت_هفتاده وهفتم
رفتم سمت خونه این کالسم برای سرگرمی خوب بود آذینم کمکم میکرد اون در سطح باالیی از طراحی سیاه قلم
کار میکرده و داره ادامه میده.
تو راه برگشت گوشیم زنگ خورد جواب دادم احسان بود.
الو آنا سالم خوبی مارو نمیبینی خوشی
سالم ممنون خوبیم شما خوبین.
آره ممنون آریا نیست تو ام نباید یه حالی از مابپرسی.
اختیار داری داداش گفتم مزاحم نشم.
شب خونه عمو کیان دعوتیم خواستم بگم چیزی الزم نداری برات بیارم؟
نه ممنون.
راستی آنا...آریا فعال نمیاد ایران فک کنم کارمون داره میگیره یا کره ای ها اینجا باهامون همکاری میکنن یا
ما اونجا باهاشون هم کاری میکنیم. دعا کن این کارمون اوکی شه آجی.
باشه بابا حاال توام همش آجی آجی راه میندازی.
فعال پشت فرمونم خدافظ
به خونه رسیدم
سالم مامان آذر
سالم عزیزم کالس خوب بود
ممنون.آذین اومده
آره باال تو اتاقشه.
رفتم باال و با آذین کلی حرف زدیم.
کارامو دید و گفت جای پیش رفتم خیلی زیاده.
رفتم تو اتاقم و لباسامو با یه دست تونیک شلوار بلند عوض کردم .
گوشیم زنگ خورد نگاهی به صفحه گوشی انداختم شماره عجیب غریب بود
برداشتم
الو.
این صدای آریا بود
الو آنا
سالم خوبی
آره تو خوبی دماغت خوبه؟
آره ممنون
خوبم
از اونور خط صدای یه دختر اومد که با لهجه حرف میزد آریا بیا دیگه کجا موندی.
آنا من منتظرمن باید برم خواستم بگم فردا با احسان برو مطب بهش سپردم باهات بیاد اگه دکتر راضی باشه از
دماغت میتونی بازش کنی.
خدافظ
آریا قطع کرد اون صدا مال کی بود صدای یه دختر .اونم با آریا نه ....نه با اعصابی بهم ریخته رفتم پایین احسان اینا
اومده بودن باهاشون سالم واحوال پرسی کردم احسان داشت پرونده های شرکتو مرتب میکرد ازم خواست برم
کمکش.
واسم توضیح داد. ومنم بهش کمک کردم
Comments please
رفتم سمت خونه این کالسم برای سرگرمی خوب بود آذینم کمکم میکرد اون در سطح باالیی از طراحی سیاه قلم
کار میکرده و داره ادامه میده.
تو راه برگشت گوشیم زنگ خورد جواب دادم احسان بود.
الو آنا سالم خوبی مارو نمیبینی خوشی
سالم ممنون خوبیم شما خوبین.
آره ممنون آریا نیست تو ام نباید یه حالی از مابپرسی.
اختیار داری داداش گفتم مزاحم نشم.
شب خونه عمو کیان دعوتیم خواستم بگم چیزی الزم نداری برات بیارم؟
نه ممنون.
راستی آنا...آریا فعال نمیاد ایران فک کنم کارمون داره میگیره یا کره ای ها اینجا باهامون همکاری میکنن یا
ما اونجا باهاشون هم کاری میکنیم. دعا کن این کارمون اوکی شه آجی.
باشه بابا حاال توام همش آجی آجی راه میندازی.
فعال پشت فرمونم خدافظ
به خونه رسیدم
سالم مامان آذر
سالم عزیزم کالس خوب بود
ممنون.آذین اومده
آره باال تو اتاقشه.
رفتم باال و با آذین کلی حرف زدیم.
کارامو دید و گفت جای پیش رفتم خیلی زیاده.
رفتم تو اتاقم و لباسامو با یه دست تونیک شلوار بلند عوض کردم .
گوشیم زنگ خورد نگاهی به صفحه گوشی انداختم شماره عجیب غریب بود
برداشتم
الو.
این صدای آریا بود
الو آنا
سالم خوبی
آره تو خوبی دماغت خوبه؟
آره ممنون
خوبم
از اونور خط صدای یه دختر اومد که با لهجه حرف میزد آریا بیا دیگه کجا موندی.
آنا من منتظرمن باید برم خواستم بگم فردا با احسان برو مطب بهش سپردم باهات بیاد اگه دکتر راضی باشه از
دماغت میتونی بازش کنی.
خدافظ
آریا قطع کرد اون صدا مال کی بود صدای یه دختر .اونم با آریا نه ....نه با اعصابی بهم ریخته رفتم پایین احسان اینا
اومده بودن باهاشون سالم واحوال پرسی کردم احسان داشت پرونده های شرکتو مرتب میکرد ازم خواست برم
کمکش.
واسم توضیح داد. ومنم بهش کمک کردم
Comments please
۱۴.۷k
۰۶ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.