ادامه پارت My life is so unfair

ادامه پارت 3 " My life is so unfair "
---

با برخورد باد به پنجره های غبارآلود چشم هاش رو باز کرد..
اتاق غرق در سکوت و بغض بود .
شیشه های پنجره به وحشیانه ترین حالت با باد مقابله میکردن انگار حتی باد هم می‌خواست دخترک رو از این مکان رنج آور خلاص کنه..
حتی باد هم غم دختر رو درک می‌کرد!

با صدای ناهنجار جیر جیر تخت از جاش بلند شد ،به اطرافش نگاه کرد
هیون درحالی که روی مبل کهنه دراز کشیده بود به خواب رفته بود
اما جیا کجاست!؟
با فکر اتفاقات افتاده از جاش بلند شد .
یعنی ممکنه جیا رفته باشه؟؟
دوباره اون حس مزخرف..

با باز شدن در به شخصی که در رو باز کرد چشم دوخت.
+ هارول!! بیدار شدی؟
دختر با لبخند به طرف دخترک روی تخت رفت اون رو بغل کرد .
" بازم اون بغض لعنتی"..

+ هارول ،میدونی وقتی اونجوی رو زمین افتاده بودی چه حسی پیدا کردم؟..میدونی چقدر ترسیدم که از دستت بدم!!

اشکاش بدون اراده بود ،بغض مثل چاقو زیر گلو هر دوشون ..
" اونی..
پیراهن دختر بزرگ تر رو تو دستاش فشار داد و به اشکاش اجازه روی پیراهن دختر فرود بیاد

" نرو ..
دختر رو محکم تر بغل کرد و بعد چن مین اونو از خودش جدا کرد .
دستای سرد دختر و گرفت و به چشمای غرق در اشکش نگاه کرد
+ هارول..
گریه نکن! بهم قول بده گریه نکنی! بهم قول بده ..

دستای گرمش رو روی صورت اشکی دختر کشید و اشکاش رو پاک کرد

+ قول بده هر اتفاقی که بیوفته سالم باشی وتا روزی که همو ببینیم قوی بمونی ..بهم قول بده.

هق هق های دختر بیشتر شد بود
" اینا ..هق ..رو بهم نگو ! اینا رو بهم نگو! مادرمم هق..همینو بهم گفت..
ولی هق..اون ترکم کرد..درسته ..ترکم کرد چون من براش. هق.. مهم نبودم .
بهم گفت قول بدم تا اون برگرده..هق ..
ولی اون رفت ..و دیگه بر نگشت.
چون دوسم نداشت ..دوسم نداره"

شنیدن این حرفا برای جیا مثل خنجری بودن که تو قلبش فرو کرده باشن ..واقعا حرفای هارول درست نبود ،مادرش اونو رها نکرده بود،اون زن چاره ایی جز این کار نداشت. تا بتونه از بچه هاش محافظت کنه....


#زندگی_ناعادلانه_من
#لی_فلیکس
#فیک_استری_کیدز
دیدگاه ها (۰)

𝐌𝐲 𝐥𝐢𝐟𝐞 𝐢𝐬 𝐬𝐨 𝐮𝐧𝐟𝐚𝐢𝐫 ادامه پارت 3. + هارول ..این درست نیست ....

𝖒𝖆𝖋𝖎𝖆 𝖒𝖆𝖘𝖐..ادامه پارت ۵جنیس نفسش رو بیرون داد و کلمه ای که ...

𝖒𝖆𝖋𝖎𝖆 𝖒𝖆𝖘𝖐..پارت 5..برای آخرین بار به برگه نگاه کرد معما اول...

• تو مطمعنی!؟بله ستوان..اورگلو نفسش رو بیرون داد..پس ینفر صح...

ܥ݆ܝ̇ߺܥ‌‌ܝ݆ߺߊ‌ܝ‌ࡅ߳ܨ³دخترک دست های کوچکش رو مشت کرد و با تمام ...

پارت ۴~وارد عمارت میشیم... هدفمون مین یونگی و هوسوک هستند......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط