پارت ۹ ف یک مافیای شب
پارت ۹
نفری پنج تا کامنت بزارید.
ا.ت:چی؟ بازم تو.....
جیمین:آره خودمم
ا.ت:برای چی منو آوردی اینجا؟
جیمین:چون دوست دارم
ا.ت:حرف مفت نزن... جوابمو بده
جیمین :گفتم دیگه دوست دارم
ا.ت:ای خدااا😔ولم کن بزار برم
جیمین؛:نچ
ا.ت:گفتم ولم کن بزار برم.... مامانم منتظره😡
جیمین:منم گفتم نه.... بتمرگ سر جات تا مجبور نشدم کاری که دوست نداری انجام بدم.
ا.ت:مثلا چه غلطی میکنه میخوای بکنی؟
جیمین:میخوای نشونت بدم؟ 😏
ا.ت:نه..... ولم کن مامانم منتظرمه
جیمین :قبلش باید یه کار دیگه بکنیم؟
ا.ت:چیی؟ هر کاری بگی میکنم فقط بزار الان برم...
جیمین:قول میدی؟
ا.ت:آره
جیمین:پس اگر الان ولت کنم..... بعدا میام دنبالتا.
ا.ت:باشه ..... دیگه بزار الان برم خونه.
جیمین:میخوای بری خونه؟
ا.ت:اوهوم
جیمین:باشه. پس به بادیگاردم میگم برسونتت.
ا.ت:نه.خودم میرم. مامانم شک میکنه.
جیمین:نخیرم شک نمیکنه، بگو دوستمه
ا.ت:اَه، باشه.
ا.ت ویو:ای بابا این پسره ی نچسب ول نمیکنه خب کار دارم دیگه ولم کن دست از سرم وردار. باید یجوری گولش بزنم ولم کنه الان مامانم نگران میشه.
ا.ت:خودم میرم خونه نمیخواد منو برسونی.
جیمین:اصلا حرفشم نزن خودم باید ببرمت. که فکر فرار به سرت نزنه.
ا.ت :باشه
جیمین:آدرس خونتو بگو.
ا.ت: ........... (نمیخواستم آدرس خونمو بهش بگم که بلد بشه پس آدرس خونه سوجین رو دادم بهش)
جیمین:اوکی
............. ..................
جیمین:خب رسیدیم .... اینجاست دیگه؟!
ا.ت:آ..... آره
جیمین:چرا یهو لکنت گرفتی؟
ا.ت:م.... من... نه
جیمین ویو:
بهش مشکوک شدم چرا لکنت گرفته فهمیدم داره یه چیزی رو این وسط دروغ میگه بخاطر همین. وقتی پیاده شد پیچیدم تو کوچه بقلی که ببینم ماجرا از چه قراره.
ا.ت ویو:
از ماشین پیاده شدم، رفتم دم در خونه.
جیمین:نمیخوای بری تو؟
ا.ت:چرا میرم اول تو برو بعد من میرم.
جیمین:باشه(رفت کوچه بغل)
منم زنگ خونه سوجین رو زدم و بهش گفتم اومدم دیدنت یکم دلم گرفته حرف بزنیم، و رفتم تو خونشون.
چند دقیقه بعد با سوجین خدافظی کردم و اومدم برم غذا بگیرم.
خلاصه رفتم غذا بگیرم که یهو........
ادامه در پارت بعد زیاد نوشتم دستم درد گرفت. خب اینم عیدیتون.
شرط برای پارت بعد:
کامنت:هم برای این پارت و هم برای پارت بعدی نفری پنج تا کامنت بزارید. 📨📱
لایک:۳۵ تا ♥💌
نفری پنج تا کامنت بزارید.
ا.ت:چی؟ بازم تو.....
جیمین:آره خودمم
ا.ت:برای چی منو آوردی اینجا؟
جیمین:چون دوست دارم
ا.ت:حرف مفت نزن... جوابمو بده
جیمین :گفتم دیگه دوست دارم
ا.ت:ای خدااا😔ولم کن بزار برم
جیمین؛:نچ
ا.ت:گفتم ولم کن بزار برم.... مامانم منتظره😡
جیمین:منم گفتم نه.... بتمرگ سر جات تا مجبور نشدم کاری که دوست نداری انجام بدم.
ا.ت:مثلا چه غلطی میکنه میخوای بکنی؟
جیمین:میخوای نشونت بدم؟ 😏
ا.ت:نه..... ولم کن مامانم منتظرمه
جیمین :قبلش باید یه کار دیگه بکنیم؟
ا.ت:چیی؟ هر کاری بگی میکنم فقط بزار الان برم...
جیمین:قول میدی؟
ا.ت:آره
جیمین:پس اگر الان ولت کنم..... بعدا میام دنبالتا.
ا.ت:باشه ..... دیگه بزار الان برم خونه.
جیمین:میخوای بری خونه؟
ا.ت:اوهوم
جیمین:باشه. پس به بادیگاردم میگم برسونتت.
ا.ت:نه.خودم میرم. مامانم شک میکنه.
جیمین:نخیرم شک نمیکنه، بگو دوستمه
ا.ت:اَه، باشه.
ا.ت ویو:ای بابا این پسره ی نچسب ول نمیکنه خب کار دارم دیگه ولم کن دست از سرم وردار. باید یجوری گولش بزنم ولم کنه الان مامانم نگران میشه.
ا.ت:خودم میرم خونه نمیخواد منو برسونی.
جیمین:اصلا حرفشم نزن خودم باید ببرمت. که فکر فرار به سرت نزنه.
ا.ت :باشه
جیمین:آدرس خونتو بگو.
ا.ت: ........... (نمیخواستم آدرس خونمو بهش بگم که بلد بشه پس آدرس خونه سوجین رو دادم بهش)
جیمین:اوکی
............. ..................
جیمین:خب رسیدیم .... اینجاست دیگه؟!
ا.ت:آ..... آره
جیمین:چرا یهو لکنت گرفتی؟
ا.ت:م.... من... نه
جیمین ویو:
بهش مشکوک شدم چرا لکنت گرفته فهمیدم داره یه چیزی رو این وسط دروغ میگه بخاطر همین. وقتی پیاده شد پیچیدم تو کوچه بقلی که ببینم ماجرا از چه قراره.
ا.ت ویو:
از ماشین پیاده شدم، رفتم دم در خونه.
جیمین:نمیخوای بری تو؟
ا.ت:چرا میرم اول تو برو بعد من میرم.
جیمین:باشه(رفت کوچه بغل)
منم زنگ خونه سوجین رو زدم و بهش گفتم اومدم دیدنت یکم دلم گرفته حرف بزنیم، و رفتم تو خونشون.
چند دقیقه بعد با سوجین خدافظی کردم و اومدم برم غذا بگیرم.
خلاصه رفتم غذا بگیرم که یهو........
ادامه در پارت بعد زیاد نوشتم دستم درد گرفت. خب اینم عیدیتون.
شرط برای پارت بعد:
کامنت:هم برای این پارت و هم برای پارت بعدی نفری پنج تا کامنت بزارید. 📨📱
لایک:۳۵ تا ♥💌
۲۱.۹k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.