خیانت
#خیانت
Pt7
کوک بعد یک ماه کارینارو به خانوادش معرفی کرد همه بخاطر زیبایی و مهربونی دخترک اونو تحویل میگرفتن اما سه نفر این وسط حسابی مشکل داشتن دخترعمه کوک عمه کوک و مادر کوک مادر کوک مخالف بود کارینا کنار کوک باشه پس حالا که سر میز شام بودن خواست سوالی بپرسه
م.ک:قبل از اینکه با پسرم باشی باید بدونم خانوادت کجان و چیکارن
چی میتونست بگه دستش میلرزید به کوک نگاهی کرد
+خب من پدر مادرمو تو بچگی از دست دادم و....
دخترعمه کوک پوزخندی زد و حرف کارینارو قطع کرد
م.ک:کوک تو میدونستی و باهاش رابطه داری
_آره باید جواب پس بدم
سانا(دخترعمه کوک):باورم نمیشه منو نادیده گرفتی و رفتی سراغ یه بدبخت یتیم
_هششش دهنتو آب بکش سانا نزار جلو جمع بگم خودت چی؟
کارینا که بغض کرده بود دستشو رو پاش گذاشت و به دستاش نگاه میکرد (علامت عمه کوک$)
$کوک مواظب باش راجب دخترم داری حرف میزنی
_شمام مواظب دهن دخترتون باشید همگی گوش کنید مخصوصا تو مامان من عاشق این دخترم و از بین تمام هر.ه هایی که خودت برام پیدا کردی اونو واسه خودم انتخاب کردم بی احترامی بهش یعنی بی احترامی به پسرت فهمیدین (عربدع)
ب.ک:پسرم آروم باش مادرت یه چیز گفت
_مامان با همین حرفاش زندگیمو سیاه کرد
م.ک:این چه طرز برخورد با مامانته کوک
کارینا که نمیتونست این همه بی احترامی رو تحمل کن پاشد و بدون توجه به صدا زدنایه کوک از عمارت رفت بیرون صدا هق هقایه کارینا تا تویه خونه هم میرفت
_لعنت به همتون
کوک بلند شد و کتشو برداشت و دنبال کارینا رفت کارینا رو دید که از در رفت بیرون کوک بدو بدو دنبالش رفت هوا سرد بود و کوک نگران بود
_کارینا عزیزم یه دقیقه وایسا
+دنبالم نیا جئون جونگ کوک مگه نشنیدی مامانت چی گفت
کوک بیشتر دویید و روبه رو کارینا قرار گرفت
Pt7
کوک بعد یک ماه کارینارو به خانوادش معرفی کرد همه بخاطر زیبایی و مهربونی دخترک اونو تحویل میگرفتن اما سه نفر این وسط حسابی مشکل داشتن دخترعمه کوک عمه کوک و مادر کوک مادر کوک مخالف بود کارینا کنار کوک باشه پس حالا که سر میز شام بودن خواست سوالی بپرسه
م.ک:قبل از اینکه با پسرم باشی باید بدونم خانوادت کجان و چیکارن
چی میتونست بگه دستش میلرزید به کوک نگاهی کرد
+خب من پدر مادرمو تو بچگی از دست دادم و....
دخترعمه کوک پوزخندی زد و حرف کارینارو قطع کرد
م.ک:کوک تو میدونستی و باهاش رابطه داری
_آره باید جواب پس بدم
سانا(دخترعمه کوک):باورم نمیشه منو نادیده گرفتی و رفتی سراغ یه بدبخت یتیم
_هششش دهنتو آب بکش سانا نزار جلو جمع بگم خودت چی؟
کارینا که بغض کرده بود دستشو رو پاش گذاشت و به دستاش نگاه میکرد (علامت عمه کوک$)
$کوک مواظب باش راجب دخترم داری حرف میزنی
_شمام مواظب دهن دخترتون باشید همگی گوش کنید مخصوصا تو مامان من عاشق این دخترم و از بین تمام هر.ه هایی که خودت برام پیدا کردی اونو واسه خودم انتخاب کردم بی احترامی بهش یعنی بی احترامی به پسرت فهمیدین (عربدع)
ب.ک:پسرم آروم باش مادرت یه چیز گفت
_مامان با همین حرفاش زندگیمو سیاه کرد
م.ک:این چه طرز برخورد با مامانته کوک
کارینا که نمیتونست این همه بی احترامی رو تحمل کن پاشد و بدون توجه به صدا زدنایه کوک از عمارت رفت بیرون صدا هق هقایه کارینا تا تویه خونه هم میرفت
_لعنت به همتون
کوک بلند شد و کتشو برداشت و دنبال کارینا رفت کارینا رو دید که از در رفت بیرون کوک بدو بدو دنبالش رفت هوا سرد بود و کوک نگران بود
_کارینا عزیزم یه دقیقه وایسا
+دنبالم نیا جئون جونگ کوک مگه نشنیدی مامانت چی گفت
کوک بیشتر دویید و روبه رو کارینا قرار گرفت
۹.۹k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.