خیانت

#خیانت
#pt5
همون موقع کارینا از زیر دست کوک بیرون اومد
+خانوم پارک الان شبه همسایه هام خوابن فردا راجبش صحبت میکنیم
¥دختر تو مگه نگفتی پسرمو قبول می‌کنی
_من اون پسرتو(عصبی و غیرتی)
کارینا سریع کوک رو گرفت آورد تو با خانوم پارک خدافظی کرد و در و زود بست
+شرمنده واقعا
_تو به پسرش قول دادی؟
+بیا بشین بهت میگم
کوک کتش رو در آورد انداخت رو دسته مبل و بعد روش نشست
+قهوه میخوری؟
_میخورم
کارینا همون‌طور که قهوه رو درست میکرد با کوک حرف میزد کوک همینقدر راحت جذب دخترک روبه رو شد چقدر با حوصله به حرف زدناش گوش میداد بلاخره کارینا با قهوه رفت و کنار کوک نشست
+این خانوم مالک این ساختمون یه پسر ۲۴ ساله داره هنوز دانشگاه می‌ره این خانوم منو دید پاشو تویه کفش گذاشت که پسرش زن میخواد و منو واسش میخواد بگیره حالا پسره هم هوایی شده جدی گرفته
_مزاحمت که نمیشع؟
+مگه میشه مزاحم نشه
_اوکی
کارینا متوجه اخم کوک شد و خندید
+چیزی شده جونگ کوک شی؟
_نه اوکیم
+چرا وقتی داشتی با اون خانوم حرف میزدی عصبی شدی
کوک به طرف کارینا برگشت و گفت
_دلیل اومدنم اینجا این بود چیزیو بهت بگم
+بگو می‌شنوم
کارینا همین که یه قلوپ از قهوش خورد کوک گفت
_دوست دارم
دیدگاه ها (۱)

#خیانت#pt6همین کافی بود تا قهوه بپر تو گلو کارینا و کارینا ش...

#خیانت Pt7کوک بعد یک ماه کارینارو به خانوادش معرفی کرد همه ب...

#خیانت #pt4دخترک آروم سرشو بالا آورد ولی همش سعی میکرد چشاشو...

#خیانت #pt3پرش به آشنایت کوک و کارینا:کارینا تویه بار کار می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط