﴿فرشته شیطانی ﴾
﴿فرشته شیطانی ﴾
پارت 14
☆.....................................................
ساعت از سه صبح هم گذاشته بود لیوان الکل را در دستش گرفته بود ..کمی از الکل را خورد ، لیوان را روی میز گذاشت و یک سیگار دیگه بین لب هایش گذاشت ! پک عمیقی ازش کشید و دودش را از دهانش خارج کرد با عصبانیت لیوان را روی زمین انداخت تیک تیک شد ، با عصبانیت مو هایش را بالا داد ...
"عوضی ها فکر کردین می تونین منو زمین بزنی اوکی ببینم چیکار می کنین "
یک پک دیگه از سیگارش کشید همان طور که دودش را از دهانش خارج میکرد بلند شد ،
رفت جلوی پنجره ایستاد و به پایین نگاه کرد
یکدفعه شروع به خندیدن کرد مثل روانی ها می خندید ولی به وضوح لبخندش محو شد ،
" عوضی ها شما قرار نیست هیچ وقت بفهمین من چیکار میکنم " دوباره سیگارش را بین لب هایش گذاشت و پک عمیقی دیگری کشید ،
گوشیش به صدا دار آمد به صفحه گوشی نگاه کرد با دیدن اسم روی صفحه اخم هایش در هم رفت ، زیر لب با عصبانیت زمزمه کرد ،
"مرتیکه بدرد نخور " دکمه وصل را فشار داد و گوشی را روی گوشش گذاشت ، بدون معطلی لب زد " تونستی حلش کنی حرومی؟!"
طرف که زنگ زده بود از لحن ترسناکش کمی به خود لرزید با لکنت جواب داد .....
" ر... رییس. نگران نباشید من خودم حلش میکنم " دندان هایش را روی هم با عصبانیت سابید حلش میکنه ؟! یعنی حلش نکرده هنوز
این دفعه مراحت نکرد و با داد جوری حرف هایش را به طرف پشت گوشی توپید که مو های تنش سیخ شد ..
"حلش میکس هنوز حلش نکردی مرتیکه حرومی ؟! میدونی چقدر پول بهت دادم هااااا
لعنتی با پول های منه که گردن کلفت کردی تخم حروم زاده بهت پول دادم کی کشمت لعنتی فهمیدیییییی!!!" پسر با خشم ادامه داد
"به نهفته کسانی که از جا جسد ها با خبر شدن رو سر به نیست کنی مرتیکه فهمیدی در غیر این صورت خودم میام هم خودت هم اون آدم های عوضی رو نابود میکنم تیکه تیکه تون میکنم به خورد گرگام میدم فهمیدی حرمزاده ؟!" همه ای حرف هایش را با داد به مرد گفت، مرد آب دهنش را با ترس قورت داد مطمهن بود اگر تا صبح کسانی که از قتل با خبر شدن رو سر به نیست نکنه خودش هم قطعا کشته می شود ، پسر با عصبانیت سیگارش را روی زمین انداخت و با پا خواموشش کرد...
" بهت وقت میدم حرومی تا فردا صبح قبل از اینکه بیدار بشم باید همه رو بکشی فهمیدی لعنتی ؟! وگرنه دیگه خودت میدونی " این دفعه با لحن تند وای آرام حرف زد ولی مرد همچنان می ترسیده چون می دونست از دست این پسر هر کاری بر میاد ، مرد با لکنت لب زد
"نگران نباشین رییس من خودم ترتیب همه چیز رو میدم " پسر عصبانی تر شد و با داد که کشید باعث شد مرد میانسال گوشی را از گوشش فاصله بدهد ،
"تو کدوم خری باشی که بهم بگی نگران باشم یا نه هااااا مگه تو تصمیم گیرنده منی؟! تو لعنتی در حدی نیست
ادامه دارد.......
پارت 14
☆.....................................................
ساعت از سه صبح هم گذاشته بود لیوان الکل را در دستش گرفته بود ..کمی از الکل را خورد ، لیوان را روی میز گذاشت و یک سیگار دیگه بین لب هایش گذاشت ! پک عمیقی ازش کشید و دودش را از دهانش خارج کرد با عصبانیت لیوان را روی زمین انداخت تیک تیک شد ، با عصبانیت مو هایش را بالا داد ...
"عوضی ها فکر کردین می تونین منو زمین بزنی اوکی ببینم چیکار می کنین "
یک پک دیگه از سیگارش کشید همان طور که دودش را از دهانش خارج میکرد بلند شد ،
رفت جلوی پنجره ایستاد و به پایین نگاه کرد
یکدفعه شروع به خندیدن کرد مثل روانی ها می خندید ولی به وضوح لبخندش محو شد ،
" عوضی ها شما قرار نیست هیچ وقت بفهمین من چیکار میکنم " دوباره سیگارش را بین لب هایش گذاشت و پک عمیقی دیگری کشید ،
گوشیش به صدا دار آمد به صفحه گوشی نگاه کرد با دیدن اسم روی صفحه اخم هایش در هم رفت ، زیر لب با عصبانیت زمزمه کرد ،
"مرتیکه بدرد نخور " دکمه وصل را فشار داد و گوشی را روی گوشش گذاشت ، بدون معطلی لب زد " تونستی حلش کنی حرومی؟!"
طرف که زنگ زده بود از لحن ترسناکش کمی به خود لرزید با لکنت جواب داد .....
" ر... رییس. نگران نباشید من خودم حلش میکنم " دندان هایش را روی هم با عصبانیت سابید حلش میکنه ؟! یعنی حلش نکرده هنوز
این دفعه مراحت نکرد و با داد جوری حرف هایش را به طرف پشت گوشی توپید که مو های تنش سیخ شد ..
"حلش میکس هنوز حلش نکردی مرتیکه حرومی ؟! میدونی چقدر پول بهت دادم هااااا
لعنتی با پول های منه که گردن کلفت کردی تخم حروم زاده بهت پول دادم کی کشمت لعنتی فهمیدیییییی!!!" پسر با خشم ادامه داد
"به نهفته کسانی که از جا جسد ها با خبر شدن رو سر به نیست کنی مرتیکه فهمیدی در غیر این صورت خودم میام هم خودت هم اون آدم های عوضی رو نابود میکنم تیکه تیکه تون میکنم به خورد گرگام میدم فهمیدی حرمزاده ؟!" همه ای حرف هایش را با داد به مرد گفت، مرد آب دهنش را با ترس قورت داد مطمهن بود اگر تا صبح کسانی که از قتل با خبر شدن رو سر به نیست نکنه خودش هم قطعا کشته می شود ، پسر با عصبانیت سیگارش را روی زمین انداخت و با پا خواموشش کرد...
" بهت وقت میدم حرومی تا فردا صبح قبل از اینکه بیدار بشم باید همه رو بکشی فهمیدی لعنتی ؟! وگرنه دیگه خودت میدونی " این دفعه با لحن تند وای آرام حرف زد ولی مرد همچنان می ترسیده چون می دونست از دست این پسر هر کاری بر میاد ، مرد با لکنت لب زد
"نگران نباشین رییس من خودم ترتیب همه چیز رو میدم " پسر عصبانی تر شد و با داد که کشید باعث شد مرد میانسال گوشی را از گوشش فاصله بدهد ،
"تو کدوم خری باشی که بهم بگی نگران باشم یا نه هااااا مگه تو تصمیم گیرنده منی؟! تو لعنتی در حدی نیست
ادامه دارد.......
۲.۰k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.