Parth ¹⁴🥀🍷
Parth ¹⁴🥀🍷
The fierce lord of🥀🍷
تا به سمت در اصلی حرکت کرد صدای یکی از بادیگارد ها در اومد ، ا.ت هم که خیلی از این بابت نگران بود رفت و زود خودشو مخفی کرد .
کمی از آروم شدنشون گذشت که دوباره اوت به سمت در حرکت کرد که یهو .....
شوگا : داشتی جایی میرفتی جانم مین ؟؟؟
ا.ت : ......ب ...ب...بزار ..ت ..توضیح میدم....
شوگا : ولی لازم نیست ....
ا.ت : ....ولی ....
شوگا : بیاردیدش بالا ... زود .
ا.ت : ولم کنید ، ولم کنیییید ، ون نمیخوام پیشت باشم ، منو ول کنید ....
شوگا : « پوزخندی میزنه...»
بعداز آوردن پیش شوگا ....
ا.ت : نمیخوام پیشت باشم ، بهم سخت میگذره ...
شوگا : منم همینو میخوام ...
ا.ت : ولم کن وگرنه به بابا مامانت خبر میدم که زن دیگه داری....
شوگا : اونا خودشون میدونن ، و اینکه اون عروس اصلیشونه و چند ساله با هم هستیم تو فقط صیغه منی ا.ت ....
ا.ت : داری دروغ میگی .... پس فطرت عوضی ...
شوگا : حالا نشونت میدم که نباید رو حرف اربابت حرف بزنی....
ا.ت : نه لطفا من رو ول کن نمیتونم تحمل کنم ....
شوگا :.......
لبشو به لب ا.ت گذاشت و تا اونجایی که توان داشت لبشو مک میزد تا ازش دراز خون شد بعداز اون کمر بندشو باز کرد و اونقدر به بدن ظریف ا.ت شلاق زد که تمام بدنش سیاه و کبود شد ....
ا.ت با سر و وضع خونی و کبود به اتاقش برگشت که یهو حالش بد شد و....
____________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
برای ادامه ۲۵ تا لایک و ۳۵ تا کامنت
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
The fierce lord of🥀🍷
تا به سمت در اصلی حرکت کرد صدای یکی از بادیگارد ها در اومد ، ا.ت هم که خیلی از این بابت نگران بود رفت و زود خودشو مخفی کرد .
کمی از آروم شدنشون گذشت که دوباره اوت به سمت در حرکت کرد که یهو .....
شوگا : داشتی جایی میرفتی جانم مین ؟؟؟
ا.ت : ......ب ...ب...بزار ..ت ..توضیح میدم....
شوگا : ولی لازم نیست ....
ا.ت : ....ولی ....
شوگا : بیاردیدش بالا ... زود .
ا.ت : ولم کنید ، ولم کنیییید ، ون نمیخوام پیشت باشم ، منو ول کنید ....
شوگا : « پوزخندی میزنه...»
بعداز آوردن پیش شوگا ....
ا.ت : نمیخوام پیشت باشم ، بهم سخت میگذره ...
شوگا : منم همینو میخوام ...
ا.ت : ولم کن وگرنه به بابا مامانت خبر میدم که زن دیگه داری....
شوگا : اونا خودشون میدونن ، و اینکه اون عروس اصلیشونه و چند ساله با هم هستیم تو فقط صیغه منی ا.ت ....
ا.ت : داری دروغ میگی .... پس فطرت عوضی ...
شوگا : حالا نشونت میدم که نباید رو حرف اربابت حرف بزنی....
ا.ت : نه لطفا من رو ول کن نمیتونم تحمل کنم ....
شوگا :.......
لبشو به لب ا.ت گذاشت و تا اونجایی که توان داشت لبشو مک میزد تا ازش دراز خون شد بعداز اون کمر بندشو باز کرد و اونقدر به بدن ظریف ا.ت شلاق زد که تمام بدنش سیاه و کبود شد ....
ا.ت با سر و وضع خونی و کبود به اتاقش برگشت که یهو حالش بد شد و....
____________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
برای ادامه ۲۵ تا لایک و ۳۵ تا کامنت
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
۱۵.۳k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.