چندشاتیجونگکوک
چندشاتیجونگکوک
part 3
-نه چه مزاحمی؟
جونگکوک لبخند زد..
کسی که به هیچکس حتی کوچک ترین لبخندی نمیزد، حالا روبه دختر با لبخند وایساده بود
امکوک..مطمئنی خوبی؟
نینو با پوزخند گفت
جونگکوک اخمکرد
-نمیتونی آدم باشی ؟
شاید نه..
پوزخند زد
جونگکوک اخم کرد
کمر ات روگرفت و به سمتمیز مشروب ها رفت
-آم.... جونگکوک
-جانم..؟
قلب دختر لرزید...
-ام.. من..چیزه.. یه سوال دارم
-چیشده؟
درحالی که شیشه شراب رو باز میکرد و داخل دوتا لیوان میریخت ، با قیافه متعجب به رز خیره شد..
-چند سالته؟
قیافه پسر جدی شد
-من.. ۲۷ سالمه..
-واقعا؟؟ تو خیلی اطمینان بزرگتری..
-نکنه ۱۷ سالته..
با پوزخند گفت
-چی؟ نه در اون حد نه..۲۲ سالمه
-۵ سال فاصله سنی که چیزی نیست...
- ام.. راستش بهت نمیخوره
پسر خندید..
جرعه ای از مشروب خورد
دختر هم همینطور
part 3
-نه چه مزاحمی؟
جونگکوک لبخند زد..
کسی که به هیچکس حتی کوچک ترین لبخندی نمیزد، حالا روبه دختر با لبخند وایساده بود
امکوک..مطمئنی خوبی؟
نینو با پوزخند گفت
جونگکوک اخمکرد
-نمیتونی آدم باشی ؟
شاید نه..
پوزخند زد
جونگکوک اخم کرد
کمر ات روگرفت و به سمتمیز مشروب ها رفت
-آم.... جونگکوک
-جانم..؟
قلب دختر لرزید...
-ام.. من..چیزه.. یه سوال دارم
-چیشده؟
درحالی که شیشه شراب رو باز میکرد و داخل دوتا لیوان میریخت ، با قیافه متعجب به رز خیره شد..
-چند سالته؟
قیافه پسر جدی شد
-من.. ۲۷ سالمه..
-واقعا؟؟ تو خیلی اطمینان بزرگتری..
-نکنه ۱۷ سالته..
با پوزخند گفت
-چی؟ نه در اون حد نه..۲۲ سالمه
-۵ سال فاصله سنی که چیزی نیست...
- ام.. راستش بهت نمیخوره
پسر خندید..
جرعه ای از مشروب خورد
دختر هم همینطور
- ۲۰.۵k
- ۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط