set me free
#set_me_free
#پارت_38
صدای جیغ میا توی داد.گاه پیچید
مس.ت بود
پسری که پشتش یود به سمت میا میرفت
منم بودم یه گوشه ایستاده بودم و کامل مس.ت بودم
میا صندلی رو به سمت پسره پرت کرد
ولی پسره باز به سمت رفت و با چاقو بهش زد
شوکه شدم
اون کار من بوده پس این کیه؟
بعد به سمت من اومد و چاقو رو دستم داد و داد زد : این کاره توعه
به سمت میا برد من رو و دوباره چاقو رو توی زخم میا کرد
: میبینی این کار توعه
و بعد فرار کرد که دستم به کنار در کشیده شد و زخم بزرگی روی دستش افتاد
و فیلم قطع شد
همه شوکه بودن
میا که با چشم های گرد شده و پر از اشک فقط نگاه میکرد.
آقای چویی: دیدین؟ حالا سوال اینه کی مجرمه؟
مجرم احتمالا زخم بزرگی روی دستش مونده باشه درسته؟
بعد به سمت جوآن رفت و گفت : میتونم دستت رو ببینم؟
جوآن: چی تو الان داره به من میگی مج.رمم؟
خندید و بلند شد که بره
آقای چویی دستش رو گرفت : گفتم دستت رو نشون بده
جوآن دستش رو از دست آقای چویی کشید : ولم کن
قا.ضی: دستت رو نشون بده
آقای چویی دست جوآن رو گرفت بالا
یه زخم بزرگ روی دستش بود انگار هیچک.س دیگه نفس نمیکشید
آقای چویی : من دیگ حرفی ندارم
میا با چشم هایی که پر از اشک بود به جوآن نگاه میکرد.
جوآن که دید نمیتونه کاری کنه به سمت در دوید ولی نگهبان ها گرفتنش
حالا دوباره خوب فکر میکنم
من دیدم سر شام با هم دعوامون شد پس قضیه چیه؟
قاضی پرونده رو مختومه اعلام کرد و رفت
باورش برام سخت بود
خیلی سخت
به سمت میا رفتم
جلوش ایستادم
دستم رو توی دستش گرفت و به زخم هام نگاه کرد
قطره های اشکش چکید روی دستم
دستش رو گرفتم و به سمت خودم کشیدمش و بغ.لش کردم و گفتم : دوستت دارم
`°• >
#پارت_38
صدای جیغ میا توی داد.گاه پیچید
مس.ت بود
پسری که پشتش یود به سمت میا میرفت
منم بودم یه گوشه ایستاده بودم و کامل مس.ت بودم
میا صندلی رو به سمت پسره پرت کرد
ولی پسره باز به سمت رفت و با چاقو بهش زد
شوکه شدم
اون کار من بوده پس این کیه؟
بعد به سمت من اومد و چاقو رو دستم داد و داد زد : این کاره توعه
به سمت میا برد من رو و دوباره چاقو رو توی زخم میا کرد
: میبینی این کار توعه
و بعد فرار کرد که دستم به کنار در کشیده شد و زخم بزرگی روی دستش افتاد
و فیلم قطع شد
همه شوکه بودن
میا که با چشم های گرد شده و پر از اشک فقط نگاه میکرد.
آقای چویی: دیدین؟ حالا سوال اینه کی مجرمه؟
مجرم احتمالا زخم بزرگی روی دستش مونده باشه درسته؟
بعد به سمت جوآن رفت و گفت : میتونم دستت رو ببینم؟
جوآن: چی تو الان داره به من میگی مج.رمم؟
خندید و بلند شد که بره
آقای چویی دستش رو گرفت : گفتم دستت رو نشون بده
جوآن دستش رو از دست آقای چویی کشید : ولم کن
قا.ضی: دستت رو نشون بده
آقای چویی دست جوآن رو گرفت بالا
یه زخم بزرگ روی دستش بود انگار هیچک.س دیگه نفس نمیکشید
آقای چویی : من دیگ حرفی ندارم
میا با چشم هایی که پر از اشک بود به جوآن نگاه میکرد.
جوآن که دید نمیتونه کاری کنه به سمت در دوید ولی نگهبان ها گرفتنش
حالا دوباره خوب فکر میکنم
من دیدم سر شام با هم دعوامون شد پس قضیه چیه؟
قاضی پرونده رو مختومه اعلام کرد و رفت
باورش برام سخت بود
خیلی سخت
به سمت میا رفتم
جلوش ایستادم
دستم رو توی دستش گرفت و به زخم هام نگاه کرد
قطره های اشکش چکید روی دستم
دستش رو گرفتم و به سمت خودم کشیدمش و بغ.لش کردم و گفتم : دوستت دارم
`°• >
۳.۴k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.