پارت بیستم
پارت بیستم
رمان دیدن دوباره ی تو
#ستاره
صبح با خستگیه زیاد بیدار شدم .....
نمیدونم چرا ولی حسابی سرم درد میکرد.....
رفتم توی کمد و و یه مسکن در آوردم و دو تا خوردم....
رفتم پایین ولی مامان اینا نبودن..... وا پس اینا کجا رفتن...
در یخچال رو باز کردم.... سوسیس هارو در آوردم و سرخ کردم ...عادتم بود که صبح ها سرخ کردنی بخورم....
سوسیس ها که آماده شد خوردمشون .... و چون درس هام رو هم خونده بودم رفتم توی نت یه چرخی زدم ... وبالاخره یه فیلم اکشن پیدا کردم.....
داشتم نگاه میکردم .... که تلفن زنگ زد ... رفتم سمتش و برداشتم.....
ستاره _ بله...
مامان _ سلام جوجه اردک زشت خودم.... خوبی؟....
ترو خدا میبینید اینم طرز حرف زدن مادر ماست.....
بعد دو ساعت حرف زدن با مامان قط کردم ... مثل این که رفته بودن خونه ی خالا نسرین .......
همون بهتر که من بیدار نشدم .... و گرنه باید سه ساعت میرفتم با پسر هاش پی اس فور بازی میکردم......
رفتم آماده شدم تا برم کلاس فوتسال.....
دیگه از هرچی ورزشه داشت حالم بهم میخورد....
ولی خب دیگه ... نزدیک مسابقاته ... مجبورم برم.....
رفتم زنگ زدم به تاکسی .....
یه ده مین بعد تاکسی رسید ....
خــــدایا...... نـــفلـــه شدم.......
یادم رفته بود با خودم آب بیارم برا همین رفتم بوفه و آب خریدم......
دوباره تاکسی گرفتم و رفتم خونه......
تا رسیدم در رو باز کردم و خودم رو پرت کردم رو کاناپه....
که تو همین حین بابام هم رسید.....
بابا _ پیف ... پیف .... بچه برو حمام بو گند ... خونه رو برداشت.......
مامان هم از تو آشپز خونه داد زد ....
مامان _ صد دفعه بهت گفتم ... وقتی از ورزش میای اول برو دوش بگیر.....
هـــی خـــدا ... اینم از استقبال گرم خانواده.....
من چیکار کنم با این خونوادم که یکی از یکی مشنگ ترن.....
میتقیم رفتم تو حمام....
اخــــیش..... را حت شدم .....
رفتم تو اتاق....
ستاره _ جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغ😨 😨
رمان دیدن دوباره ی تو
#ستاره
صبح با خستگیه زیاد بیدار شدم .....
نمیدونم چرا ولی حسابی سرم درد میکرد.....
رفتم توی کمد و و یه مسکن در آوردم و دو تا خوردم....
رفتم پایین ولی مامان اینا نبودن..... وا پس اینا کجا رفتن...
در یخچال رو باز کردم.... سوسیس هارو در آوردم و سرخ کردم ...عادتم بود که صبح ها سرخ کردنی بخورم....
سوسیس ها که آماده شد خوردمشون .... و چون درس هام رو هم خونده بودم رفتم توی نت یه چرخی زدم ... وبالاخره یه فیلم اکشن پیدا کردم.....
داشتم نگاه میکردم .... که تلفن زنگ زد ... رفتم سمتش و برداشتم.....
ستاره _ بله...
مامان _ سلام جوجه اردک زشت خودم.... خوبی؟....
ترو خدا میبینید اینم طرز حرف زدن مادر ماست.....
بعد دو ساعت حرف زدن با مامان قط کردم ... مثل این که رفته بودن خونه ی خالا نسرین .......
همون بهتر که من بیدار نشدم .... و گرنه باید سه ساعت میرفتم با پسر هاش پی اس فور بازی میکردم......
رفتم آماده شدم تا برم کلاس فوتسال.....
دیگه از هرچی ورزشه داشت حالم بهم میخورد....
ولی خب دیگه ... نزدیک مسابقاته ... مجبورم برم.....
رفتم زنگ زدم به تاکسی .....
یه ده مین بعد تاکسی رسید ....
خــــدایا...... نـــفلـــه شدم.......
یادم رفته بود با خودم آب بیارم برا همین رفتم بوفه و آب خریدم......
دوباره تاکسی گرفتم و رفتم خونه......
تا رسیدم در رو باز کردم و خودم رو پرت کردم رو کاناپه....
که تو همین حین بابام هم رسید.....
بابا _ پیف ... پیف .... بچه برو حمام بو گند ... خونه رو برداشت.......
مامان هم از تو آشپز خونه داد زد ....
مامان _ صد دفعه بهت گفتم ... وقتی از ورزش میای اول برو دوش بگیر.....
هـــی خـــدا ... اینم از استقبال گرم خانواده.....
من چیکار کنم با این خونوادم که یکی از یکی مشنگ ترن.....
میتقیم رفتم تو حمام....
اخــــیش..... را حت شدم .....
رفتم تو اتاق....
ستاره _ جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغ😨 😨
۱۳.۳k
۰۹ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.