𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟔
#𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟔
#𝐧𝐚𝐟𝐚𝐬𝐚𝐤𝐡𝐚𝐫
••••••••••••••••••••••••🫀💙•••••••••••••••••••
(صبح روز بعد، نزدیک ساعت 11)
آسیه:دوروک، دوروککک پاشو دیگه لنگ ظهره
دوروک:آسیه جان من فقط 2دقیقه دیگه
آسیه:سلدا، مامانی قربونت بشم تو پاشو بابایی
رو بیدار کن،....... سلدا، سلدااا دوروک سلدا نیس
آسدور ترسیده بیدار میشن که آیبیکه میاد داخل
آیبیکه:آیکان نیست
آسیه با گریه میگه:سلدا هم نیست
آیبیکه:نکنه.... نکنه رفتن بیرون، اون..اونور ویلا دریاست
[آسیه هق هقش بلند میشه و دوروک بغلش میکنه تو بغلش با گریه میگه]
آسیه:دوروک بلایی سر دخترم نمیاد نه؟!
دوروک:معلومه ک نه فدات شم گریه نکن پیدا میشه، آیبیکه بمون پیشش تا من با پسرا برم
2ساعت بعد
پلیس و تیم قواصی و...همه جارو دارن دنبال آیکان و سلدا میگردن که آیکان میاد
آیکان:بابایی، باباییییی
برک:آیکانم🥲🫂 خوبی قربونت بشم،
آیکان:اوهومم، من خوبم ولیی
برک:پس سلدا کجاست؟ مگه باهم نبودین؟
آیکان با گریه میگه:
آیکان:چ چرا ولی افتاده ترسیده داره گریه میکنه
برک:دوروکککک سلدا پیداشد
دوروک:خخب دخترم کجاست؟ اتفاقی براش افتاده، آیکان قربونت ببرمون پیش سلدا🥲
10 دقیقه بعد میرسن پیش سلدا
سلدا:با...با اخخخ😭
دوروک:جون بابا دردت به جونم کجات درد میکنه بگو یکی یدونم
سلدا:پاممم
دوروک:بیا بغلم بریم پیش مامانی
چند دقیقه بعد میرسن ویلا
نویسنده:دوروک میره تو اتاق پیش آسیه(آیبیکه به آسیه آرامبخش داد تا بخوابه ) آروم میشینه رو تخت پیشش و سرشو بوس میکنه که آسیه بیدار میشه
دوروک:قربونت بشم خوبی؟
آسیه: ی مادر ک جونش پیشش نیست چطوری خوب باشه
دوروک:اینطوری نکن دردت بجونم بلند شو بیا پایین
آسیه:من تا دخترم رو نبینم خوب نمیشم دوروک جان من جان آسیت سلدام رو پیداکن من بدون دخترم زنده نمیمونم
{آسیه میزنه زیر گریه دوروکم بغلش میکنه و بش میگه}
دوروک:باشه قربونت بشم آروم باش گریه نکن
فدات شم بیا پایین
آسیه:باش🥲
#𝐧𝐚𝐟𝐚𝐬𝐚𝐤𝐡𝐚𝐫
••••••••••••••••••••••••🫀💙•••••••••••••••••••
(صبح روز بعد، نزدیک ساعت 11)
آسیه:دوروک، دوروککک پاشو دیگه لنگ ظهره
دوروک:آسیه جان من فقط 2دقیقه دیگه
آسیه:سلدا، مامانی قربونت بشم تو پاشو بابایی
رو بیدار کن،....... سلدا، سلدااا دوروک سلدا نیس
آسدور ترسیده بیدار میشن که آیبیکه میاد داخل
آیبیکه:آیکان نیست
آسیه با گریه میگه:سلدا هم نیست
آیبیکه:نکنه.... نکنه رفتن بیرون، اون..اونور ویلا دریاست
[آسیه هق هقش بلند میشه و دوروک بغلش میکنه تو بغلش با گریه میگه]
آسیه:دوروک بلایی سر دخترم نمیاد نه؟!
دوروک:معلومه ک نه فدات شم گریه نکن پیدا میشه، آیبیکه بمون پیشش تا من با پسرا برم
2ساعت بعد
پلیس و تیم قواصی و...همه جارو دارن دنبال آیکان و سلدا میگردن که آیکان میاد
آیکان:بابایی، باباییییی
برک:آیکانم🥲🫂 خوبی قربونت بشم،
آیکان:اوهومم، من خوبم ولیی
برک:پس سلدا کجاست؟ مگه باهم نبودین؟
آیکان با گریه میگه:
آیکان:چ چرا ولی افتاده ترسیده داره گریه میکنه
برک:دوروکککک سلدا پیداشد
دوروک:خخب دخترم کجاست؟ اتفاقی براش افتاده، آیکان قربونت ببرمون پیش سلدا🥲
10 دقیقه بعد میرسن پیش سلدا
سلدا:با...با اخخخ😭
دوروک:جون بابا دردت به جونم کجات درد میکنه بگو یکی یدونم
سلدا:پاممم
دوروک:بیا بغلم بریم پیش مامانی
چند دقیقه بعد میرسن ویلا
نویسنده:دوروک میره تو اتاق پیش آسیه(آیبیکه به آسیه آرامبخش داد تا بخوابه ) آروم میشینه رو تخت پیشش و سرشو بوس میکنه که آسیه بیدار میشه
دوروک:قربونت بشم خوبی؟
آسیه: ی مادر ک جونش پیشش نیست چطوری خوب باشه
دوروک:اینطوری نکن دردت بجونم بلند شو بیا پایین
آسیه:من تا دخترم رو نبینم خوب نمیشم دوروک جان من جان آسیت سلدام رو پیداکن من بدون دخترم زنده نمیمونم
{آسیه میزنه زیر گریه دوروکم بغلش میکنه و بش میگه}
دوروک:باشه قربونت بشم آروم باش گریه نکن
فدات شم بیا پایین
آسیه:باش🥲
۲.۴k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.