🍃زندگی متفاوت
🌚فصل دوم
پارت 157
#leoreza
سرش یکم فاصله داد نگاهی به رایان انداخت و زل زد به من
پانیذ:رایان و له کردیمم
رضا:میخاست بخابه ما کارمون انجام بدیم
پانیذ:نه بچم گناه داره
نگاهی به رایان انداختم که نگام کرد و با ول تند تند میک میزد انگار میدونست
زن من و دزدیده و نمیخاد بهم بده شیطون بلا از فرصت استفاده کرده بود نگامون میکرو
بر یک ان حسودیم شد
پانید:چیشده
نگاهم بهش دوختم
رضا:حسودیم شده
تک خنده ای کرد
پانیذ:اینکه مال تو رو خورده
رضا:اومم
چینی به بینیش داد
پانید:از هفته ی بعد هروزش مال تو
رضا:اگه تا اون موقع من یه لقمه چپت نکردم باید تعجب کنی
پانید:نخیرم باید مواظبت زخمت باشی وگرنه من میدونم با تو
رضا:توام که کلا داری منو تهدید میکنی عشقمم
پانید:چیکار کنم مرد من بزارم زخمی بشی از دستت بدم تو اینو میخای
دلم ضعف رف براش
نگاهی به رایان انداختم که خابش میومد ولی همینجوری میک میزد نامرد
رضا:باباجون زنمو بهم قرض میدی
اروم از پانیذ جداش کردم بغلش کردم بردمش اتاقش
تو تختش گذاشتم وقتی که مطمئن شدم خوابیده پتو روش کشیدم و به بوسه ای به لپ تپلش زدم از اتاق اومد بیرون
رفتم اتاق خودمون درو بستم
پانیذ:خوابید
رضا:اومم روحشم خبر داره نمیشه
با اینکه خیلی رایانو بیشتر دوس داشتم ولی دوس نداشتم بروز بدم
تیشرتم دراورم کنارش دراز کشیدم گرفتمش تو بغلم
لباسش دادم بالا و اروم شکمشو نوازش میکردم انگار حسم از همه چی خبر داشت میدونست که بچم دختره
لباسش از تنش دراوردم
سرم بردم تو گودی گردنش نفس عمیقی کشیدم و بوی تنش رو فرستادم داخل ریه هام بوسه ای به گردنش زدم دم گوشم لب زد
پانیذ:خودت حالت خوب نیس انجامش نده
درد میکرد ولی خیلی کم
رضا:وقتی اینجوری حرف میزنی منم اشتیاقم بیشتر میشه
دستش انداخت دور گردنم و زل زد تو چشام
پانیذ:میگی بیشتر دیونه ات میکنم اره
رضا:میشه گف اره
پانیذ:باشه منم بر اینکه بیشتر دیونه ات نکنم میرم باند و سرم شستشو رو میارم زخمتو عوض کنم
رضا:داری فرار میکنیاا
پانیذ:منو فرار عمرا
خنده ای کردم
که بلند شد و بعد چند دقیقه اومد تو اتاق سینی رو گذاشتم رو تخت
پانید:اماده ایی
رضا:مگه میخای چیکار کنی یه زخمه دیگه
شونه ای بالا انداخت و اروم شروع کرد چسب زخم بر زخم های بخیه ای بود رو از زخم جدا کرد و مچاله کرد انداخت رو سینی
پنبه رو اغوشته کرد به سرم شستشو و رو زخمم کشید از سوزشش چشام بستم
که حس کردم خیلی نزدیکم شده وقتی چشام باز
کردم مماس صورتم قرار داشت لباش گذاشت رو لبام منم شروع کردم به بوسه ای ریز به لبش که بعد چند دقیقه ازم جدا شد پنبه رو گرف بالا
پانید:تموم شد....
پارت 157
#leoreza
سرش یکم فاصله داد نگاهی به رایان انداخت و زل زد به من
پانیذ:رایان و له کردیمم
رضا:میخاست بخابه ما کارمون انجام بدیم
پانیذ:نه بچم گناه داره
نگاهی به رایان انداختم که نگام کرد و با ول تند تند میک میزد انگار میدونست
زن من و دزدیده و نمیخاد بهم بده شیطون بلا از فرصت استفاده کرده بود نگامون میکرو
بر یک ان حسودیم شد
پانید:چیشده
نگاهم بهش دوختم
رضا:حسودیم شده
تک خنده ای کرد
پانیذ:اینکه مال تو رو خورده
رضا:اومم
چینی به بینیش داد
پانید:از هفته ی بعد هروزش مال تو
رضا:اگه تا اون موقع من یه لقمه چپت نکردم باید تعجب کنی
پانید:نخیرم باید مواظبت زخمت باشی وگرنه من میدونم با تو
رضا:توام که کلا داری منو تهدید میکنی عشقمم
پانید:چیکار کنم مرد من بزارم زخمی بشی از دستت بدم تو اینو میخای
دلم ضعف رف براش
نگاهی به رایان انداختم که خابش میومد ولی همینجوری میک میزد نامرد
رضا:باباجون زنمو بهم قرض میدی
اروم از پانیذ جداش کردم بغلش کردم بردمش اتاقش
تو تختش گذاشتم وقتی که مطمئن شدم خوابیده پتو روش کشیدم و به بوسه ای به لپ تپلش زدم از اتاق اومد بیرون
رفتم اتاق خودمون درو بستم
پانیذ:خوابید
رضا:اومم روحشم خبر داره نمیشه
با اینکه خیلی رایانو بیشتر دوس داشتم ولی دوس نداشتم بروز بدم
تیشرتم دراورم کنارش دراز کشیدم گرفتمش تو بغلم
لباسش دادم بالا و اروم شکمشو نوازش میکردم انگار حسم از همه چی خبر داشت میدونست که بچم دختره
لباسش از تنش دراوردم
سرم بردم تو گودی گردنش نفس عمیقی کشیدم و بوی تنش رو فرستادم داخل ریه هام بوسه ای به گردنش زدم دم گوشم لب زد
پانیذ:خودت حالت خوب نیس انجامش نده
درد میکرد ولی خیلی کم
رضا:وقتی اینجوری حرف میزنی منم اشتیاقم بیشتر میشه
دستش انداخت دور گردنم و زل زد تو چشام
پانیذ:میگی بیشتر دیونه ات میکنم اره
رضا:میشه گف اره
پانیذ:باشه منم بر اینکه بیشتر دیونه ات نکنم میرم باند و سرم شستشو رو میارم زخمتو عوض کنم
رضا:داری فرار میکنیاا
پانیذ:منو فرار عمرا
خنده ای کردم
که بلند شد و بعد چند دقیقه اومد تو اتاق سینی رو گذاشتم رو تخت
پانید:اماده ایی
رضا:مگه میخای چیکار کنی یه زخمه دیگه
شونه ای بالا انداخت و اروم شروع کرد چسب زخم بر زخم های بخیه ای بود رو از زخم جدا کرد و مچاله کرد انداخت رو سینی
پنبه رو اغوشته کرد به سرم شستشو و رو زخمم کشید از سوزشش چشام بستم
که حس کردم خیلی نزدیکم شده وقتی چشام باز
کردم مماس صورتم قرار داشت لباش گذاشت رو لبام منم شروع کردم به بوسه ای ریز به لبش که بعد چند دقیقه ازم جدا شد پنبه رو گرف بالا
پانید:تموم شد....
۱۱.۲k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.