🍃زندگی متفاوت
🌚فصل دوم
پارت 159
#leoreza
دکتر :خب اینم اخرین بخیه تموم شد
رضا:ممنون
دکتر:حالا چرا نذاشتی اخر هفته فقط 2 مونده بود
پانیذ:نزاشت گف زود بریم بهتر
دکتر:باشه این پمادم بزن که دیگه ردش نمونه
سری تکون دادم لباسم پوشیدم که از دکتر تشکر کردیم اومدیم بیرون با هم به سمت
اسانسور دستم جف دستاش کردم و دکمه مورد نظر رو گرفتم
رضا:خیلی دوس دارم ببینم بچه دختره
خنده ای کرد زود گف
پانیذ:منم ولی خیلی زوده بر گفتنش
دستم چنگ زد نگران به صورتش نگا کردم که دستش گذاشته بود رو سرش
رضا:پانیذ حالت خوبه
پانیذ:سرم گیج میره فک کنم بخاطر اسانسوره سری پیشم اینجوری شدم
بطری که اون یکی دستم بود رو بازش کردم و یکم دادم به خوردش
اسانسور وایستاد و سریع اومدیم بیرون نشوندمش رو صندلی و جلوش زانو زدم
رضا:الان چی خوبی
پانیذ:یکم درد میکنه ولی خوب میشه بلند شو بریم دکترم منتظر
رضا:باشع میتونی وایستی
سری تکون داد که با هم بلند شدیم رفتیم به سمت اتاق دکتر تقه ای به در زدیم که بعد بلند شدن صداش
وارد اتاق شدیم دکتره بعد دیدن حال پانیذ اشاره کرد به تخت اتاق
وقتی دراز کشید روتخت
دکتر:چه عجب اومدی بر معاینه فک کردم نمیای
پانیذ:میومدم ولی یکم طول کشید
لباس پانیذ داد بالا و ژل رو ریخت رو شکمش و دستگاه گذاشت رو شکمش و به حرکت دراورد
دست پانیذو گرفتم که محکم فشار داد
دکتر:نگاش کنین چقد کوچولوعه
دوتایی نگامون سمت مانیتور کشیده شد
پانیذ:نگا کن رضاا چقد کوچولوعه فسقلیی ایی ننه
لبخندی کنج لبم نشست که بیشتر عمیق تر شد
رضا:میشه جنسیت فهمید
دکتر:نه فعلا ولی اگه بچه بخواد بفهمیمم 4 ماه یا 5 ماه خودشو نشون میده ولی شما چی میپسندین
رضا:من که یه پسر دارم ولی از ته قلبم میفهمم بچه دختر
دکتر:انشالله اگه خدا چی بخاد
دکتر دستمالی داد بهم که شکم پانیذو پاک کردم وقتی دکتر رفت اون طرفه پرده سرم بردم جلو و کامی از لباش گرفتم
کمکش کردم بلندش شد و با هم به سمت صندلی روبروعه دکتر رفتیم
دکتر:خب پانید فک کنم پسرتم 1 ساله اش باشه و بهش شیر میدی اره
پانیذ:اره
دکتر:دارو و ویتامین برات مینویسم چون شاید همزمان داری به بچه شیر میدی و حامله اس سرگیجه و شکم درد داشته باشی خلاصه اینجوری چیزا حالت تهوع اینا هم که عادیهخب اینم دارو هایی که باید بگیریع
نسخه رو گرفتم
رضا:ممنون کی بیایم
دکتر:2 هفته یه بار بیار چون حاملگیش اونجور معمولی نی
سری تکون دادم که با یه خدافزی از بیمارستان اومدیم بیرون ماشین روشن کردم
رضا:خب انگار باید زیاد حواسم به خانومم باشه اره
پانیذ:زیادی شلوغش نکن
رضا:چشم
تک خنده ای کردیم که بعد 20مین رسیدیم خونه وقتی رسیدیم پانیذ رایان و از بغل عایشه گرف و نشستن رو کاناپه
عایشه مورد اعتماد ترین ادم بود بعد خاله سوگی...
پارت 159
#leoreza
دکتر :خب اینم اخرین بخیه تموم شد
رضا:ممنون
دکتر:حالا چرا نذاشتی اخر هفته فقط 2 مونده بود
پانیذ:نزاشت گف زود بریم بهتر
دکتر:باشه این پمادم بزن که دیگه ردش نمونه
سری تکون دادم لباسم پوشیدم که از دکتر تشکر کردیم اومدیم بیرون با هم به سمت
اسانسور دستم جف دستاش کردم و دکمه مورد نظر رو گرفتم
رضا:خیلی دوس دارم ببینم بچه دختره
خنده ای کرد زود گف
پانیذ:منم ولی خیلی زوده بر گفتنش
دستم چنگ زد نگران به صورتش نگا کردم که دستش گذاشته بود رو سرش
رضا:پانیذ حالت خوبه
پانیذ:سرم گیج میره فک کنم بخاطر اسانسوره سری پیشم اینجوری شدم
بطری که اون یکی دستم بود رو بازش کردم و یکم دادم به خوردش
اسانسور وایستاد و سریع اومدیم بیرون نشوندمش رو صندلی و جلوش زانو زدم
رضا:الان چی خوبی
پانیذ:یکم درد میکنه ولی خوب میشه بلند شو بریم دکترم منتظر
رضا:باشع میتونی وایستی
سری تکون داد که با هم بلند شدیم رفتیم به سمت اتاق دکتر تقه ای به در زدیم که بعد بلند شدن صداش
وارد اتاق شدیم دکتره بعد دیدن حال پانیذ اشاره کرد به تخت اتاق
وقتی دراز کشید روتخت
دکتر:چه عجب اومدی بر معاینه فک کردم نمیای
پانیذ:میومدم ولی یکم طول کشید
لباس پانیذ داد بالا و ژل رو ریخت رو شکمش و دستگاه گذاشت رو شکمش و به حرکت دراورد
دست پانیذو گرفتم که محکم فشار داد
دکتر:نگاش کنین چقد کوچولوعه
دوتایی نگامون سمت مانیتور کشیده شد
پانیذ:نگا کن رضاا چقد کوچولوعه فسقلیی ایی ننه
لبخندی کنج لبم نشست که بیشتر عمیق تر شد
رضا:میشه جنسیت فهمید
دکتر:نه فعلا ولی اگه بچه بخواد بفهمیمم 4 ماه یا 5 ماه خودشو نشون میده ولی شما چی میپسندین
رضا:من که یه پسر دارم ولی از ته قلبم میفهمم بچه دختر
دکتر:انشالله اگه خدا چی بخاد
دکتر دستمالی داد بهم که شکم پانیذو پاک کردم وقتی دکتر رفت اون طرفه پرده سرم بردم جلو و کامی از لباش گرفتم
کمکش کردم بلندش شد و با هم به سمت صندلی روبروعه دکتر رفتیم
دکتر:خب پانید فک کنم پسرتم 1 ساله اش باشه و بهش شیر میدی اره
پانیذ:اره
دکتر:دارو و ویتامین برات مینویسم چون شاید همزمان داری به بچه شیر میدی و حامله اس سرگیجه و شکم درد داشته باشی خلاصه اینجوری چیزا حالت تهوع اینا هم که عادیهخب اینم دارو هایی که باید بگیریع
نسخه رو گرفتم
رضا:ممنون کی بیایم
دکتر:2 هفته یه بار بیار چون حاملگیش اونجور معمولی نی
سری تکون دادم که با یه خدافزی از بیمارستان اومدیم بیرون ماشین روشن کردم
رضا:خب انگار باید زیاد حواسم به خانومم باشه اره
پانیذ:زیادی شلوغش نکن
رضا:چشم
تک خنده ای کردیم که بعد 20مین رسیدیم خونه وقتی رسیدیم پانیذ رایان و از بغل عایشه گرف و نشستن رو کاناپه
عایشه مورد اعتماد ترین ادم بود بعد خاله سوگی...
۸.۴k
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.