Season Nightmare of Love

Season✨️2 _ Nightmare of Love💖✨️
Part 112



یونگی: میگم سویون نیست...گم شده....میفهمی؟
جیمین: یعنی چی گم شده؟ مگه کشکه؟
یونگی: حالا که فعلا هست
جیمین: مگه نرفت خونه؟
یونگی: چرا رفته...ولی....ولی..
جیمین: ده حرف بزن لعنتی
یونگی: ولی...ولی راهش ندادن
جیمین: چی؟
جیمین وقتی شنید چی شده بدنش یخ کرد نمیدونست باید چیکار کنه...دختره بیچاره رو بیرون انداخت و بهش پشت کرد ولی حالا...حالا چی؟ آیا جیمین میتونه از دلش در بیاره...اصلا سویون اونو میبخشه.؟
یونگی: جیمین...با تو ام کری؟
جیمین: چیه؟
یونگی: میدونی ممکنه کجا رفته باشه؟
جیمین کمی فکر کرد...
جیمین: جنگل...
جیمین بدون هیچ حرفی طرف اسبش رفت و سوار شد و با سرعت به طرف جنگل رفت نگاهش رو همه جا چرخوند...ولی اثری از اون دختر نبود...انگار آب شده بود رفته بود توی زمین...جیمین کلافه و عصبی تا خود صبح کل پایتخت رو زیر و رو کرد علاوه بر جیمین یونگی و ارتش دنبالش میگشتن اما اثری ازش نبود...یعنی سویون کجا بود؟
سویون ویو
کنار آب نشته بودم هوا تاریک بود سردی هوا باعث این شد که توی خودم جمع بشم...هیچ وقت اینجا نه برام سرد بود و نه ترسناک...ولی حالا شده بود ترسناک ترین نقطه ی دنیا...چون اون اینجا تنها نبود همیشه یه کسی بود که باهاش باشه اولش همیشه تنها بود ولی حالا نمیتونست با نبودش کنار بیاد با صدای اسب به خودش اومد خودش رو پشت درختی قایم کرد که با دیدن جیمین اشکاش جاری شد ولی جلوی دهنش رو گرفت تا صدایی ازش در نیادوقتی مطمئن شد جیمین رفته بیرون اومد کنار رود نشست...بدنش به شدت درد میکرد و حالا تب هم کرده بود صبح شده بود...بلندشد...به طرف شهر رفت...دوباره مردم شروع کردن به پچ پچ کردن و حرف زدن انگار سویون قاتل بود...
مرد: چطوری ملکه آینده( کنایه)
همه بهش خندیدن
خانم کیم: ملکه آینده حالا شده یه بدبخت به درد نخور
خانم لی: حالا ببین کی اینجا به پای میوفته
اون چهار تا زن با دختر هاشون زدن زیر خنده و شروع کردن به مسخره کردن و سویون که هیچ حرفی نمیزد سرش رو پایین انداخته بود مردم دورش جمع شدن سویون سعی کرد از بینشون رد بشه ولی محکم پرت شد زمین


.....
ادامه دارد....