True love فصل ۳ پارت ۱۸
True love فصل ۳ پارت ۱۸
جونگ کوک مشغول شکنجه دادن لی یونگ بود که با صدای زنگ گوشیش کارش رو متوقف کرد
گوشیش رو از توی جیبش در آورد که با اسم تهیونگ مواجه شد
جونگ کوک:الو تهیونگ؟
تهیونگ:سلام چطوری؟
جونگ کوک:خوبم
تهیونگ:کجایی؟
جونگ کوک:خونه چطور
تهیونگ:ما جلوی دریم
جونگ کوک:باشه بیا
گوشیش رو قطع کرد و برگشت و به لی یونگ نگاهی انداخت
تمام بدنش خونی بود
از درد چشم هاش رو بسته بود و ناله میکرد
جونگ کوک با خشم و نفرت تمام گفت
جونگ کوک:خدا بهت رحم کرد باید برم...و گرنه تا جایی که میشد به حسابت میرسیدم!
از لی یونگ فاصله گرفت و از انبار خارج شد
در انبار رو بست و رو به بادیگارد هاش کرد و گفت
جونگ کوک:حواستون بهش باشه..... همونطور که گفتم دلم نمیخواد کسی متوجه حضورش بشه
بادیگارد ها:چشم....
از انبار فاصله گرفت
جلوتر که رفت با نیلا و تهیونگ مواجه شد
تهیونگ با لبخند ملایمی به جونگ کوک خیره شده بود و دست نیلا رو گرفته بود
وقتی بهشون رسید با لبخند گرمی شروع به صحبت کرد
تهیونگ و نیلا:سلام
جونگ کوک:سلام...از این طرفا
تهیونگ:اومدیم بهتوم سر بزنیم
جونگ کوک:خوب کردین
نیلا:کجا بودی؟
جونگ کوک اصلا دلش نمیخواست کسی بدونه که لی یونگ توی عمارته
حتی دلش نمیخواست کسی از وجود انبار با خبر بشه چه برسه به لی یونگ
از دیشب که اون حرفا رو از لارا شنیده بود خیلی حساس تر شده بود
و خشمش نسبت به لی یونگ بیشتر شده بود
برای همین دیگه قاطعانه میگفت که کسی نباید از وجود این انبار با خبر بشه
حتی به بادیگارد هایی هم که اونجا نگهبانی میدادن گفته بود که به بقیه افراد چیزی نگن
خود اون انبار هم که با درخت و برگ های درخت پوشونده شده بود و اصلا قابل دیدن نبود
بابت همین موضوع خیالش راحت بود
برای امنیت جسمی و ذهنی لارا به هیچ کس نباید چیزی میگفت و براش مهم هم نبود که طرف مقابل چه کسی باشه
جونگ کوک:رفته بودم یه سر توی حیاط میچرخیدم"لبخند مصنوعی"
نیلا:آهان....
تهیونگ:بریم تو؟
جونگ کوک:آره بریم
.............................................................................................
لارا تمام مدت همچی رو از پشت پنجره میدید
اینکه اطرافیانش خوشحال باشند حس خوبی بهش میداد
دوست نداشت کسس رو به خاطر خودش ناراحت کنه
برای همین تصمیم گرفته بود تظاهر کنه که حالش خوبه
وقتی دید نیلا و تهیونگ و جونگ کوک دارن به سمت در ورودی میرن متوجه شد که دارن میان تو
از کنار پنجره بلند شد و پرده سفید اتاق رو درست کرد و از اتاق خارج شد....
............................................................................................
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#کی_پاپ
#فیک
#jung_kook
#bts
#k_pop
جونگ کوک مشغول شکنجه دادن لی یونگ بود که با صدای زنگ گوشیش کارش رو متوقف کرد
گوشیش رو از توی جیبش در آورد که با اسم تهیونگ مواجه شد
جونگ کوک:الو تهیونگ؟
تهیونگ:سلام چطوری؟
جونگ کوک:خوبم
تهیونگ:کجایی؟
جونگ کوک:خونه چطور
تهیونگ:ما جلوی دریم
جونگ کوک:باشه بیا
گوشیش رو قطع کرد و برگشت و به لی یونگ نگاهی انداخت
تمام بدنش خونی بود
از درد چشم هاش رو بسته بود و ناله میکرد
جونگ کوک با خشم و نفرت تمام گفت
جونگ کوک:خدا بهت رحم کرد باید برم...و گرنه تا جایی که میشد به حسابت میرسیدم!
از لی یونگ فاصله گرفت و از انبار خارج شد
در انبار رو بست و رو به بادیگارد هاش کرد و گفت
جونگ کوک:حواستون بهش باشه..... همونطور که گفتم دلم نمیخواد کسی متوجه حضورش بشه
بادیگارد ها:چشم....
از انبار فاصله گرفت
جلوتر که رفت با نیلا و تهیونگ مواجه شد
تهیونگ با لبخند ملایمی به جونگ کوک خیره شده بود و دست نیلا رو گرفته بود
وقتی بهشون رسید با لبخند گرمی شروع به صحبت کرد
تهیونگ و نیلا:سلام
جونگ کوک:سلام...از این طرفا
تهیونگ:اومدیم بهتوم سر بزنیم
جونگ کوک:خوب کردین
نیلا:کجا بودی؟
جونگ کوک اصلا دلش نمیخواست کسی بدونه که لی یونگ توی عمارته
حتی دلش نمیخواست کسی از وجود انبار با خبر بشه چه برسه به لی یونگ
از دیشب که اون حرفا رو از لارا شنیده بود خیلی حساس تر شده بود
و خشمش نسبت به لی یونگ بیشتر شده بود
برای همین دیگه قاطعانه میگفت که کسی نباید از وجود این انبار با خبر بشه
حتی به بادیگارد هایی هم که اونجا نگهبانی میدادن گفته بود که به بقیه افراد چیزی نگن
خود اون انبار هم که با درخت و برگ های درخت پوشونده شده بود و اصلا قابل دیدن نبود
بابت همین موضوع خیالش راحت بود
برای امنیت جسمی و ذهنی لارا به هیچ کس نباید چیزی میگفت و براش مهم هم نبود که طرف مقابل چه کسی باشه
جونگ کوک:رفته بودم یه سر توی حیاط میچرخیدم"لبخند مصنوعی"
نیلا:آهان....
تهیونگ:بریم تو؟
جونگ کوک:آره بریم
.............................................................................................
لارا تمام مدت همچی رو از پشت پنجره میدید
اینکه اطرافیانش خوشحال باشند حس خوبی بهش میداد
دوست نداشت کسس رو به خاطر خودش ناراحت کنه
برای همین تصمیم گرفته بود تظاهر کنه که حالش خوبه
وقتی دید نیلا و تهیونگ و جونگ کوک دارن به سمت در ورودی میرن متوجه شد که دارن میان تو
از کنار پنجره بلند شد و پرده سفید اتاق رو درست کرد و از اتاق خارج شد....
............................................................................................
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#کی_پاپ
#فیک
#jung_kook
#bts
#k_pop
۵.۷k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.