love inother style پارت35
#love_inother_style #پارت35
#ویکی #یونگ
ویکی
بعداز دو روز دارم میرم مدرسه هوف امیدوارم اتفاق خوب برام بیفته راستش از موقعی که با خنگولا دوس شدم دیدم بهتر شده خنده هام راحت تر بروز میدم وصد البته تجربه یه دانش آموزی تویک کلاس مختلط بی تأثیر نبودش مخصوصا اینکه کنار پسری میشینم که اینهمه باخواهرش فرق داره از سروصدا کلافه میشه و... خیلی چیزایی دیگه صدایی ساعتم دراومد هروقت به اون پسر فک میکنم صدایی ساعتم درمیاد پوفففف باید آروم باشم
*هیع حالت خوبه؟؟
صداش یعنی ممکنه برگشتم خودش بود دوباره صدا داد دستاشو گذاشتم رو گوشاش اومد سریع قرصامو درآورد دادبهم بطری آب برداشت
من:اوه یونگ با بک وساکونو چرا نیومدی
یونگ:اونا امروز خونه دایی بودن من نرفتم برای همون خودم اومدم بیا بریم حالا
من:باشه بریم
هم قدم هم دیگه راه میرفتیم دستاشو توجیبش کرده بود دلم میخواست بدونم گرما داشت چطوریه از فکر خودم قرمز شده بودم اومدم رد بشم که
*هیع مواظب باش!
دستامو گرفت کشیده شدم تو بغلش باچشمایی سیاهش چشم تو چشم شدم گرمایی دستش خیلی زیاد بود لعنتی
||*///**///**///*||
یونگ
همینطوری هم قدم راه میرفتیم بعد ساکونوتنهادختری بود که میخواستم فکرشو بخونم واقعا چی میگذره تو مخش داشت از خیابون رد میشد که یهو دیدم یه ماشین با سرعت رد میشد که بی اختیار دستمو انداختم و دستشو گرفتم کشیدمش تو بغلم خیلی میترسیدم صدمه ببینه!
من:خوبی؟!صدمه که ندیدی
قرمز شده بود خندم گرفت ولی زیاد معلوم نبود
ویکی:آه آره ممنون
خودشو از بغلم کشید بیرون و دستاشو آزاد کرد اما دلم میخواست دستشو بگیرم گرفتم تویی دستم با تعجب برگشت
من:بلایی سرت بیاد مدرسه منو میترکونه نترس کشته مرده چشم وابروت نیسم که
ویکی:یااا چه پرووو
من:بیا بس کن
خندید و چیزی نگفت یعنی چی میشه تهش واقعا
من:ویکی مریضیت ارثیه؟
ویکی:آره ارثیه خیلی بده
من:ازچه نظر
ویکی:میدونی اینکه نتونی زیاد خوش بگذرونی ورزش کنی همش به خاطر بیماری قلبی منه نمیشه کاریش کرد؟؟
من:شاید درمان بشه؟!
ویکی:شدن که میشه البته وقتی 20سالم بشه! خوب دیگه آقایی مراقب رسیدیم من دیگه برم
دستاشو از بین دستام آزاد کرد و رفت
به دستم نگاه کردم گرمایی دستش هنوز رویی دستم بود
#ویکی #یونگ
ویکی
بعداز دو روز دارم میرم مدرسه هوف امیدوارم اتفاق خوب برام بیفته راستش از موقعی که با خنگولا دوس شدم دیدم بهتر شده خنده هام راحت تر بروز میدم وصد البته تجربه یه دانش آموزی تویک کلاس مختلط بی تأثیر نبودش مخصوصا اینکه کنار پسری میشینم که اینهمه باخواهرش فرق داره از سروصدا کلافه میشه و... خیلی چیزایی دیگه صدایی ساعتم دراومد هروقت به اون پسر فک میکنم صدایی ساعتم درمیاد پوفففف باید آروم باشم
*هیع حالت خوبه؟؟
صداش یعنی ممکنه برگشتم خودش بود دوباره صدا داد دستاشو گذاشتم رو گوشاش اومد سریع قرصامو درآورد دادبهم بطری آب برداشت
من:اوه یونگ با بک وساکونو چرا نیومدی
یونگ:اونا امروز خونه دایی بودن من نرفتم برای همون خودم اومدم بیا بریم حالا
من:باشه بریم
هم قدم هم دیگه راه میرفتیم دستاشو توجیبش کرده بود دلم میخواست بدونم گرما داشت چطوریه از فکر خودم قرمز شده بودم اومدم رد بشم که
*هیع مواظب باش!
دستامو گرفت کشیده شدم تو بغلش باچشمایی سیاهش چشم تو چشم شدم گرمایی دستش خیلی زیاد بود لعنتی
||*///**///**///*||
یونگ
همینطوری هم قدم راه میرفتیم بعد ساکونوتنهادختری بود که میخواستم فکرشو بخونم واقعا چی میگذره تو مخش داشت از خیابون رد میشد که یهو دیدم یه ماشین با سرعت رد میشد که بی اختیار دستمو انداختم و دستشو گرفتم کشیدمش تو بغلم خیلی میترسیدم صدمه ببینه!
من:خوبی؟!صدمه که ندیدی
قرمز شده بود خندم گرفت ولی زیاد معلوم نبود
ویکی:آه آره ممنون
خودشو از بغلم کشید بیرون و دستاشو آزاد کرد اما دلم میخواست دستشو بگیرم گرفتم تویی دستم با تعجب برگشت
من:بلایی سرت بیاد مدرسه منو میترکونه نترس کشته مرده چشم وابروت نیسم که
ویکی:یااا چه پرووو
من:بیا بس کن
خندید و چیزی نگفت یعنی چی میشه تهش واقعا
من:ویکی مریضیت ارثیه؟
ویکی:آره ارثیه خیلی بده
من:ازچه نظر
ویکی:میدونی اینکه نتونی زیاد خوش بگذرونی ورزش کنی همش به خاطر بیماری قلبی منه نمیشه کاریش کرد؟؟
من:شاید درمان بشه؟!
ویکی:شدن که میشه البته وقتی 20سالم بشه! خوب دیگه آقایی مراقب رسیدیم من دیگه برم
دستاشو از بین دستام آزاد کرد و رفت
به دستم نگاه کردم گرمایی دستش هنوز رویی دستم بود
۲.۴k
۰۹ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.