دوقلوهایشیطون ادامهپارت

#دوقلوهای_شیطون #ادامه_پارت27
اما هنوزم فکرم درگیر کار آنیسا بود اهان بابا گوشی رو برداشتم
بابا:آیسان خوبی دخترباباچیزیت نیس؟
من:سلام پدر جانم نه نیس همه چی مرتبه دلم برات خیلی تنگ شده بابایی حالا ببین آدم معروفی شدم کع بهم افتخار کنی
دیدم همه زومن روم رفتم بیرون
باباباصدایی بغض کرده:میدونم عزیزم من همیشه بهت افتخار میکنم میدونم میخوایی پدر واقعیتو ببینی موردی نداره ولی آیسان من فراموش نکن دخترم باشه گریع گریه میکرد
منم اولین باری بود که دیگع برام مهم نبود کجام با باباگریه میکردم
بابا:دخترم توروخدا گریه نکن بابایی یع دختر شاد میخواد راستی ماشین عزیزتو آوردن
من:واییی بابایی ناموسی آوردیش حیف اونجا نیستم
بابا:کی میگه ترکیه اس از همونجا گفتم بیارنش سئول الآن هاس که دیگه بیاد برو ببینش
من:وایی عاشقتم بابایی به اون خانومه بگو لپتو ببوسه باشه
بابا:آیسان
من:نمیتونم بابا به خاطر خیلی چیزا نمیتونم مادر صداش کنم خداحافظ من برم
بابا:باشه خداحافظ
دیدگاه ها (۴)

#love_inother_style #پارت35 #ویکی #یونگ ویکی بعداز دو روز د...

#love_inother_style #پارت36 #الیزا #جیمینالیزا خوب مدرسه هم ...

#دوقلوهای_شیطون #پارت27آیسان اعصابم خورد شده بود چطور تونستن...

#دوقلوهای_شیطون #ادامه_پارت26یونگ:آنیسا خوشحال میشی خواهر دا...

قاصدک کپچولوی من💔🥀پارت۴(فلش بک به یک ساعت بعد) دکتر. اقای کی...

part20🦋§اقای پارک برید طبقه ی بالا برای تزریق-باشه ممنونم§خو...

پارت ۲۲بچه ها بشدت گشادیم میاد شرمندهته. خیلی خب بیا کادوتو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط