love inother style پارت36
#love_inother_style #پارت36
#الیزا #جیمین
الیزا
خوب مدرسه هم تموم شدش کولمو محکم کردم به سمت در خروجی رفتم با آرامش راه میرفتم که یهو دستی نشست دور گلوم نفسم داشت بند میومد
*ببین دختره دور جیمین رو خط قرمز بکش وگرنه راه نفستو میبرم فهمیدی
صورتشو نمیتونستم خوب ببینم اوف داشتم تقلا میکردم
*هیععع تو کی هستی!چیکارداری میکنی
تمام زورمو جمع کردم و باتمام وجودمو از طرف کمک خواستم
من:کمک کمکم کنید لطفااااا
دختره ولم کرد و دوید رفت شل افتادم رویی زمین گلومو ماساژ میدادم
سرفه میکردم روی زمین نشستم و نفس عمیق میکشیدم بلند و بلند تر
اومد نشست کنار به ناجی ام نگاه کردم
جیمین بود
من:مرسی زندگیمو بهت بهت سرفه سرفه
از تو کولش بطری آبش رو درآورد آورد سمت دهنم با دستام دستاشو گرفتم همینطوری آب میخوردم حالم که جا اومد دستاشو ول کردم
**//**///***
جیمین
داشتم میرفتم دنبال الیزا تا باهم بریم چون یادم رفت بگم امشب خونه ما هستن دویدم دنبالش تو محوطه داشتم دنبالش میگشتم
من:آه ویکی الیزا کوش
ویکی:رفتش همین آلان بری مرسی بهش
من:ممنونم ازت آخرهفته خوبی داشته باشی
دویدم دنبالش داشتم تو خیابون دنبالش میگشتم دیدم یه دختره یقه یه دختر دیگه رو گرفته بود بهش گفتم چیکار میکنه تا صدای داد الیزا اومد انگار قلبم یه لحظه ایستادش رفتم پیش بهش آب دادم
من:هواست کجاس چرا این بچه ها رفتار میکنی میدونی همینطوری بدون سرویس و ماشین شخصی نمیتونی بری و بیایی بعدشم میایی از جاهایی خلوت نرو سخت برات
الیزا:اولین بارع همچین چیزی میشه
من:حادثه میاد میگه ببخشید الیزا میخوام فلان روز فلان ساعت خفتت کنم پاشو بینم بریم
الیزا:خودم میرم
من:ساکت شو
از بازوش گرفتمش بلندش کردم عصبانی بودم دلیلشم نمیدونستم
من:دو روز دیگه یه بلایی سرت بیاد من چیکار کنم هان بابابزرگ میدونی از کله چپه آویزونم میکنه چیش بابابزرگ نوه دختر دوس پوف امروز تا موقعی که خونه مایی بامن میایی میری خرفهم شدی
الیزا که حسابی ترسیده بود سرشو تکون داد
الیزا:بیشعور صداشو انداختع پس سرش با اون اعصاب داغونش پدر منو درآورده دستورم میده چیشش برو بمیر باوا
من:چیزی گفتی
الیزا:هان نه
#الیزا #جیمین
الیزا
خوب مدرسه هم تموم شدش کولمو محکم کردم به سمت در خروجی رفتم با آرامش راه میرفتم که یهو دستی نشست دور گلوم نفسم داشت بند میومد
*ببین دختره دور جیمین رو خط قرمز بکش وگرنه راه نفستو میبرم فهمیدی
صورتشو نمیتونستم خوب ببینم اوف داشتم تقلا میکردم
*هیععع تو کی هستی!چیکارداری میکنی
تمام زورمو جمع کردم و باتمام وجودمو از طرف کمک خواستم
من:کمک کمکم کنید لطفااااا
دختره ولم کرد و دوید رفت شل افتادم رویی زمین گلومو ماساژ میدادم
سرفه میکردم روی زمین نشستم و نفس عمیق میکشیدم بلند و بلند تر
اومد نشست کنار به ناجی ام نگاه کردم
جیمین بود
من:مرسی زندگیمو بهت بهت سرفه سرفه
از تو کولش بطری آبش رو درآورد آورد سمت دهنم با دستام دستاشو گرفتم همینطوری آب میخوردم حالم که جا اومد دستاشو ول کردم
**//**///***
جیمین
داشتم میرفتم دنبال الیزا تا باهم بریم چون یادم رفت بگم امشب خونه ما هستن دویدم دنبالش تو محوطه داشتم دنبالش میگشتم
من:آه ویکی الیزا کوش
ویکی:رفتش همین آلان بری مرسی بهش
من:ممنونم ازت آخرهفته خوبی داشته باشی
دویدم دنبالش داشتم تو خیابون دنبالش میگشتم دیدم یه دختره یقه یه دختر دیگه رو گرفته بود بهش گفتم چیکار میکنه تا صدای داد الیزا اومد انگار قلبم یه لحظه ایستادش رفتم پیش بهش آب دادم
من:هواست کجاس چرا این بچه ها رفتار میکنی میدونی همینطوری بدون سرویس و ماشین شخصی نمیتونی بری و بیایی بعدشم میایی از جاهایی خلوت نرو سخت برات
الیزا:اولین بارع همچین چیزی میشه
من:حادثه میاد میگه ببخشید الیزا میخوام فلان روز فلان ساعت خفتت کنم پاشو بینم بریم
الیزا:خودم میرم
من:ساکت شو
از بازوش گرفتمش بلندش کردم عصبانی بودم دلیلشم نمیدونستم
من:دو روز دیگه یه بلایی سرت بیاد من چیکار کنم هان بابابزرگ میدونی از کله چپه آویزونم میکنه چیش بابابزرگ نوه دختر دوس پوف امروز تا موقعی که خونه مایی بامن میایی میری خرفهم شدی
الیزا که حسابی ترسیده بود سرشو تکون داد
الیزا:بیشعور صداشو انداختع پس سرش با اون اعصاب داغونش پدر منو درآورده دستورم میده چیشش برو بمیر باوا
من:چیزی گفتی
الیزا:هان نه
۶.۵k
۰۹ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.