ویو کوک
𝓗𝓪𝓻𝓭-𝓮𝓪𝓻𝓷𝓮𝓭 𝓵𝓸𝓿𝓮
𝓟𝓪𝓻𝓽 𝟑𝟐
ویو کوک
یه لحظه سرمو چرخوندم... خشکم زد. جیمین بود. همونطور با کیف کوچیکی که همیشه توش باند و وسایل پانسمان داشت، دم در وایساده بود.
قلبم ریخت پایین... من کی بهش گفته بودم بیاد اینجا؟
کوک (با چشمای گرد شده، صدا پر از شک و عصبانیت): جیمین... تو اینجا چیکار میکنی؟
جیمین، آروم و جدی: یکی از خدمتکارا بهم زنگ زد. گفت حال خانم خیلی بده... اومدم معاینه کنم.
(مکث، بعد با نگاه جدیتر) کوک... ا/ت چه بلایی سرش اومده؟چرا بیهوشه؟؟
خونم جوشید. صدام ناخودآگاه بلند شد: کی جرأت کرده بدون اجازهی من به تو زنگ بزنه؟ ها؟ تو این عمارت هیچکس... هیچکس حق نداره حتی یه لیوان آب بخوره بدون اینکه من بگم! (عربده میکشه)
جیمین جا خورده بود، اما هنوز سرجاش وایساده بود. چشماش بین من و ا/ت میچرخید. یهو نگاهش روی صورت خونی و زخمی ا/ت قفل شد. رنگش پرید.
صداش لرزید: ا/ت... ا/ت... به هوش اومدی؟
ادامه دارد...
پارت هدیه🎁
تقدیمت خوشگلم🌹
https://wisgoon.com/hani.sadr1392 ✨️💕
𝓟𝓪𝓻𝓽 𝟑𝟐
ویو کوک
یه لحظه سرمو چرخوندم... خشکم زد. جیمین بود. همونطور با کیف کوچیکی که همیشه توش باند و وسایل پانسمان داشت، دم در وایساده بود.
قلبم ریخت پایین... من کی بهش گفته بودم بیاد اینجا؟
کوک (با چشمای گرد شده، صدا پر از شک و عصبانیت): جیمین... تو اینجا چیکار میکنی؟
جیمین، آروم و جدی: یکی از خدمتکارا بهم زنگ زد. گفت حال خانم خیلی بده... اومدم معاینه کنم.
(مکث، بعد با نگاه جدیتر) کوک... ا/ت چه بلایی سرش اومده؟چرا بیهوشه؟؟
خونم جوشید. صدام ناخودآگاه بلند شد: کی جرأت کرده بدون اجازهی من به تو زنگ بزنه؟ ها؟ تو این عمارت هیچکس... هیچکس حق نداره حتی یه لیوان آب بخوره بدون اینکه من بگم! (عربده میکشه)
جیمین جا خورده بود، اما هنوز سرجاش وایساده بود. چشماش بین من و ا/ت میچرخید. یهو نگاهش روی صورت خونی و زخمی ا/ت قفل شد. رنگش پرید.
صداش لرزید: ا/ت... ا/ت... به هوش اومدی؟
ادامه دارد...
پارت هدیه🎁
تقدیمت خوشگلم🌹
https://wisgoon.com/hani.sadr1392 ✨️💕
- ۸.۷k
- ۲۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط