رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊 𔘓
رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊𔘓
پارت¹⁶
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
سعی کردم صدامو ببرم بالا و گفتم: جیهوپ.. آب..
اما نشنید.
شدید تشنه ام بود.
آب دهنمو که قورت دادم گردنم تیر کشید..
من: آب..
جیهوپ سرشو آورد بالا و دستمو گرفت..
واییییییی..
حتی توی این وضعیتم تسلطی روی احساساتم ندارم.
جیهوپ:چیزی میخوای؟
من: آب..
رفت و بعد با یه لیوان آب برگشت.
نمیتونستم بلند شم.
جیهوپ دستشو گذاشت پشت کمرم و بلندم کرد.
من به خاطر زخم نمردم حتما به خاطر جیهوپ میمیرم.
آب که خوردم انگار جون تازه گرفتم.
من: ممنون. ایندفعه من جونمو بهتون مدیونم.
یه پرستار اومد داخل و یه آمپول خون دستش بود.
جیهوپ: آمپول چی میزنید واسشون؟
پرستار هول کرده گفت: خ..خون..خون زیادی از دست دادن.
جیهوپ: اما من و جونکوک به ایشون خون ندادیم!
پرستار رنگش پرید.
و بدون توجه میخواست خون و بزنه توی سرمم که جیهوپ دستشو گرفت.
من: تو پرستار نیستی..چون اگه بخواین خون بهم تزریق کنین سرم خون میزنین نه یه امپول توی سرم!
پرستار میخواست فرار کنه که با داد جیهوپ سر جاش وایساد:
بگوووووو کیییییی هستیییییییییی؟
نصف ادما و پرستارا ریختن داخل اتاق.
دکتر: چه خبرتون..
اما چون دیدن جیهوپه دهنشون بسته شد.
جیهوپ: ایننن کدوممم از پرستاراتونههه که میخواستت این دخترررر و با امپول خوننن بکشهههه؟
دکتر: ما یه همچین پرستاری نداریم!
جیهوپ دست دختره رو ول کرد و هلش داد جلوی پرستارا..
جیهوپ: پس باید مستقیم بره کلانتری، تا ادمای بیشتری رو نکشته..
پارت¹⁶
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
سعی کردم صدامو ببرم بالا و گفتم: جیهوپ.. آب..
اما نشنید.
شدید تشنه ام بود.
آب دهنمو که قورت دادم گردنم تیر کشید..
من: آب..
جیهوپ سرشو آورد بالا و دستمو گرفت..
واییییییی..
حتی توی این وضعیتم تسلطی روی احساساتم ندارم.
جیهوپ:چیزی میخوای؟
من: آب..
رفت و بعد با یه لیوان آب برگشت.
نمیتونستم بلند شم.
جیهوپ دستشو گذاشت پشت کمرم و بلندم کرد.
من به خاطر زخم نمردم حتما به خاطر جیهوپ میمیرم.
آب که خوردم انگار جون تازه گرفتم.
من: ممنون. ایندفعه من جونمو بهتون مدیونم.
یه پرستار اومد داخل و یه آمپول خون دستش بود.
جیهوپ: آمپول چی میزنید واسشون؟
پرستار هول کرده گفت: خ..خون..خون زیادی از دست دادن.
جیهوپ: اما من و جونکوک به ایشون خون ندادیم!
پرستار رنگش پرید.
و بدون توجه میخواست خون و بزنه توی سرمم که جیهوپ دستشو گرفت.
من: تو پرستار نیستی..چون اگه بخواین خون بهم تزریق کنین سرم خون میزنین نه یه امپول توی سرم!
پرستار میخواست فرار کنه که با داد جیهوپ سر جاش وایساد:
بگوووووو کیییییی هستیییییییییی؟
نصف ادما و پرستارا ریختن داخل اتاق.
دکتر: چه خبرتون..
اما چون دیدن جیهوپه دهنشون بسته شد.
جیهوپ: ایننن کدوممم از پرستاراتونههه که میخواستت این دخترررر و با امپول خوننن بکشهههه؟
دکتر: ما یه همچین پرستاری نداریم!
جیهوپ دست دختره رو ول کرد و هلش داد جلوی پرستارا..
جیهوپ: پس باید مستقیم بره کلانتری، تا ادمای بیشتری رو نکشته..
۳.۵k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.