برادرناتنی

برادرناتنی ✨️

P³³
ویو ا.ت

ساعت 6:20 رسیدم کافه بانو هانول و مینجی رو دیدم که پشت یک میز که پشت به در بود
نشسته بود و سرش توی گوشیش بود
تصمیم گرفتم بترسونمش
آروم آروم از پشت بهش نزدیک شدم و..
٪ ( جیغ بنفش ) دختره ی دیوونههههه ( نفس نفس میزنه ) چه غلطی میکنی
سکته کردممم

_ (جر خورده از خنده )
_وای وای دختر... ( خنده ) وای دلم درد گرفت بس‌که خندیدم ..( خنده ) مردی دختر🤣
( ا.ت نشست )
_آخيش چند وقت بود اذیتت نکرده بودم ( لبخند رضایت )
٪ ایششش دختره ی خر

( بعد 1:30 )

٪وای دختر بمیرم برای دلت
_هعی

( ا.ت ماجرای تهیونگ و همه چیزا رو یرای مینجی تعریف کرده )

_بلند شو بریم دیگه خسته شدم از بس نشستم
٪ آره بریم
( از ‌کافه رفتن بیرون )
٪هی ا.ت نظرت چیه بریم بار ؟؟
_ نخیر یادته اون سری چه گندی زدی !
٪وایی اون تقصیر من نبود این هزار باررررر
٪تروخدا فقط این بارررر ... اصن زود برمیگردیم
_ایششش... خیل خب ولی زیاد نمینوشی!
٪ چشم مامان خانومم

( رسیدن به بار و رفتن توی بار و کمی نوشیدن که با دوتا پسر هم‌صحبت شدن و ویسکی خوردن و مینجی با یکی
از پسرا رفت و رقصید و اون یکی هم با ا.ت حرف میزد )

فلش به ۲ ساعت بعد

ویو جونگکوک

ساعت ۱۱:۳۰ بود که رسیدم خونه و از آجوما پرسیدم که ا.ت کجاست و آجوما گفت از ساعت ۶ رفته بیرون
این دختر این موقع شب کجاس
اوففففف اعصابم خورد شده و نگرانشم

ویو ا.ت

ساعت ۱۲ مینجی رو بردم خونش چون کاملا مست بود .. دختره دیوونهه
بعدم با همون تاکسی که مینجی رو رسوندم خونش به سمت عمارت رفتم

( رسیدن به عمارت )

توی حیاط عمارت راه میرفتم .... لامصب اینقد بزرگ و طولانی بود تموم نمیشددد

در عمارتو باز کردم و از چیزی که دیدم شوکه شدم

جونگکوک.....

بفرما اینم پارت طولانییی😂💜
شرط به ۲۵۲ برسونید و حمایت کنین دیگه🥺✨️
دیدگاه ها (۴۰)

برادرناتنی ✨️P³⁴جونگکوک روی مبل نشسته بود دست خونیش رو روی پ...

ساعت ۱۲ دو تا پارت داریممممم دوتااا

برادرناتنی ✨️P³²ویو ا.ت _ مهم نیس دختر فعلا فک کن چی بپوشییی...

۳ تا دیگه فالو برا پارت بعددد آرمی حمایت نیاز مندمممم💜✨️

❣پارت ششم❣ویو جونگکوک: نمیدونم چراوقتی گفت چیزی دیگه ای نمیخ...

پارت ۲ فیک مرز خون و عشق

پارت ۱۷ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط