بیماری ب نام عشق
پارت ۱۶🍷
خاستم بشینم ک بلندش کنم بزارمش روی تخت ک یه دفعه یه چیزی از روی پیشونیم افتاد..نگاه کردم دیدم حولس..ب میز کنارم نگاه کردم ک یه تشت اب دیدم
جونگ کوک: یعنی کل شب داشت ازم مراقبت میکرد؟
موهاشو از روی دستم کنار زدم و براید بغلش کردم و کنارم خابوندمش و پتو رو روش کشیدم..بغل دستش دراز کشیدم و موهاشو از روی صورتش کنار زدم و چند ثانیه ای بهش نگاه کردم..کم کم چشمام بسته شد و خابم برد..احساس کردم دارم از روی تخت میوفتم پایین ک چشمامو باز کردم..دیدم با کون افتادم زمین و ا.ت داره از بالای تخت نگام میکنه
ا.ت:چرا رو تختی؟
جونگ کوک: تخت خودمه
ا.ت:من چرا رو تختم؟
جونگ کوک:چون خابت برده بود...چرا پرتم کردی؟
ا.ت:چون بغ..هیچی ولش ت خاب لگد زدم
از جام بلند شدم
جونگ کوک: کونم درد گرفت دلقک
ا.ت:من چیکار کنم خب..یه دفعه صب پاشی ببینی یکی کنارت خابیده نمیزنیش؟
جونگ کوک: اول ببینم کیه بعدن اگ لازم دیدم میزنمش
ا.ت:گشنمه
جونگ کوک: پاشو برو لباستو عوض کن بعد بیا بریم
یه دفعه ب خودش نگاه کرد ک لباس خاب تنشه پتو رو دور خودش پیچید و بدو بدو رفت
جونگ کوک: یاااا پتو رو کجا میبری
یه دفعه برگشت پتو رو پرت کرد دوباره رفت...نشستم روی تخت
جونگ کوک: یه بار بهش خوبی کردما
(ویو ا.ت)
رفتم توی اتاقم...خدارو شکر بیدار نبود ببینه عین کوالا بغلش کرده بود...رفتم لباسمو عوض کردم و صورتمو شستم و رفتم طبقه پایین ک دیدم اون زودتر از من نشسته
جونگ کوک:امروز بریم پیاده روی؟
ا.ت:اره بریم
صبحانمونو خوردیم و رفتم ت اتاقم تا لباس بپوشم بریم بیرون..یه لباس ساده پوشیدم(عکسشو میزارم) و یه ارایش ملایم کردم
جونگ کوک: اماده ای؟
ا.ت:اومدم
رفتم بیرون اتاق
ا.ت:بریم
جونگ کوک یه چند ثانیه نگام کرد بعد یه لبخندی قایمکی زد ک دیدم
ا.ت:یاا ب چی میخندی؟
سریع لبخندش محو شدی
جونگ کوک: ب هیچی..بریم
ا.ت:با ماشین میریم؟
جونگ کوک: نه..پیاده
رفتیم سمت یه پارکی ک نزدیک خونه بود و داشتیم قدم میزدیم
ا.ت:ولی میبینی چقدر من خوبم ک ازت مواظبت میکنم؟
جونگ کوک:البته...با لگدی ک اول صب بهم زدی هنوز جاش درد میکنه
ا.ت:سوسول نباش دیگه....حالا نمیخای ارثیه ب نامم بزنی؟
جونگ کوک: ت ادم نمیشی
ا.ت:من گفتم ادم نیستم ک
جونگ کوک: خیلی خوبه ک ب ماهیت خودت اشنایی
ا.ت:من فرشتم
جونگ کوک: فرشته خانم میدونی مقام انسانا از فرشته بالاتره؟ یعنی من از تو خیلی مهم ترم
ا.ت:دلت از اون لگدایی ک صب زدم میخادا
جونگ کوک:بزنی میزنم
ا.ت:میزنم ولی نمیتونی بزنی
جونگ کوک:بزن بزنم
یه دونه زدم ب کمرش و فرار کردم ک افتاد دنبالم
ا.ت:دهنت سرویس چرا انقدر تند میدوییییییی
جونگ کوک: دستم بهت برسه زندت نمیزارم ا.ت
با تمام توانم میدوییدم و میخندیدم ک یه دفعه دیدم جونگ کوک وایستاد و شروع کرد ب سرفه
خاستم بشینم ک بلندش کنم بزارمش روی تخت ک یه دفعه یه چیزی از روی پیشونیم افتاد..نگاه کردم دیدم حولس..ب میز کنارم نگاه کردم ک یه تشت اب دیدم
جونگ کوک: یعنی کل شب داشت ازم مراقبت میکرد؟
موهاشو از روی دستم کنار زدم و براید بغلش کردم و کنارم خابوندمش و پتو رو روش کشیدم..بغل دستش دراز کشیدم و موهاشو از روی صورتش کنار زدم و چند ثانیه ای بهش نگاه کردم..کم کم چشمام بسته شد و خابم برد..احساس کردم دارم از روی تخت میوفتم پایین ک چشمامو باز کردم..دیدم با کون افتادم زمین و ا.ت داره از بالای تخت نگام میکنه
ا.ت:چرا رو تختی؟
جونگ کوک: تخت خودمه
ا.ت:من چرا رو تختم؟
جونگ کوک:چون خابت برده بود...چرا پرتم کردی؟
ا.ت:چون بغ..هیچی ولش ت خاب لگد زدم
از جام بلند شدم
جونگ کوک: کونم درد گرفت دلقک
ا.ت:من چیکار کنم خب..یه دفعه صب پاشی ببینی یکی کنارت خابیده نمیزنیش؟
جونگ کوک: اول ببینم کیه بعدن اگ لازم دیدم میزنمش
ا.ت:گشنمه
جونگ کوک: پاشو برو لباستو عوض کن بعد بیا بریم
یه دفعه ب خودش نگاه کرد ک لباس خاب تنشه پتو رو دور خودش پیچید و بدو بدو رفت
جونگ کوک: یاااا پتو رو کجا میبری
یه دفعه برگشت پتو رو پرت کرد دوباره رفت...نشستم روی تخت
جونگ کوک: یه بار بهش خوبی کردما
(ویو ا.ت)
رفتم توی اتاقم...خدارو شکر بیدار نبود ببینه عین کوالا بغلش کرده بود...رفتم لباسمو عوض کردم و صورتمو شستم و رفتم طبقه پایین ک دیدم اون زودتر از من نشسته
جونگ کوک:امروز بریم پیاده روی؟
ا.ت:اره بریم
صبحانمونو خوردیم و رفتم ت اتاقم تا لباس بپوشم بریم بیرون..یه لباس ساده پوشیدم(عکسشو میزارم) و یه ارایش ملایم کردم
جونگ کوک: اماده ای؟
ا.ت:اومدم
رفتم بیرون اتاق
ا.ت:بریم
جونگ کوک یه چند ثانیه نگام کرد بعد یه لبخندی قایمکی زد ک دیدم
ا.ت:یاا ب چی میخندی؟
سریع لبخندش محو شدی
جونگ کوک: ب هیچی..بریم
ا.ت:با ماشین میریم؟
جونگ کوک: نه..پیاده
رفتیم سمت یه پارکی ک نزدیک خونه بود و داشتیم قدم میزدیم
ا.ت:ولی میبینی چقدر من خوبم ک ازت مواظبت میکنم؟
جونگ کوک:البته...با لگدی ک اول صب بهم زدی هنوز جاش درد میکنه
ا.ت:سوسول نباش دیگه....حالا نمیخای ارثیه ب نامم بزنی؟
جونگ کوک: ت ادم نمیشی
ا.ت:من گفتم ادم نیستم ک
جونگ کوک: خیلی خوبه ک ب ماهیت خودت اشنایی
ا.ت:من فرشتم
جونگ کوک: فرشته خانم میدونی مقام انسانا از فرشته بالاتره؟ یعنی من از تو خیلی مهم ترم
ا.ت:دلت از اون لگدایی ک صب زدم میخادا
جونگ کوک:بزنی میزنم
ا.ت:میزنم ولی نمیتونی بزنی
جونگ کوک:بزن بزنم
یه دونه زدم ب کمرش و فرار کردم ک افتاد دنبالم
ا.ت:دهنت سرویس چرا انقدر تند میدوییییییی
جونگ کوک: دستم بهت برسه زندت نمیزارم ا.ت
با تمام توانم میدوییدم و میخندیدم ک یه دفعه دیدم جونگ کوک وایستاد و شروع کرد ب سرفه
۳۰.۴k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.