بیماری ب نام عشق
پارت ۱۸🍷
رفتیم مغازه ک هرچی دوس داشتم ورداشتم..رفتیم خونه جلوی تلوزیون لم دادم و خراکیامو رو میز گذاشتم و شروع کردم ب خوردنش و فیلم دیدن
جونگ کوک:راحتی؟
ا.ت:خیلی
جونگ کوک:عالیه😐...دارم میرم شرکت
ا.ت:ت مگه کارم میکنی
جونگ کوک:ن پ پول این خوراکیارو ارواح پی دی نیم داده
ا.ت:خیل خب..کی برمیگردی؟
جونگ کوک:ساعت یک
یه نگاهی ب ساعت کردم دیدم ساعت یه ربع یازدهه
ا.ت:اوک
جونگ کوک: حالم بد شد بهت زنگ میزنم
لباسشو از روی مبل ورداشت و رفت..یک ساعت و نیم فیلم دیدم و بعد رفتم خونه رو بگردم..یه سالن بزرگ ک یه قسمتش تلوزیون و کاناپه بود و یه قسمتش چنتا مبل و یه میز برای مهمون بود...سمت چپ یه در بود ک میرفتی داخلش یه سالن دیگه برای غذا بود ک داخلش یه میز ناهاز خوردی خیلی بزرگ بود و روی دیواراش تابلو بود و پنجره میخورد ب یه بلکن بزرگ ک ویو داشت ب خیابون..سمت راست دوتا در بود...یه در ب سمت اشپز خونه میرفت ک ۳ تا خدمتکار داخلش بود و یه در ک پله میخورد میرفت پایین و میرسید ب استخر و محوطه ی ورزشی و یه در هم کنار محوطه ورزشی بود ک میرسید ب پارکینگ..طبقه بالا ۴ تا اتاق داشت..یکیش اتاق من بود یکیش اتاق جونگ کوک و دوتاش اتاق خالی بود ولی توش تخت و فرش داشت...حدودن تا ساعت ۱۲ و نیم داشتم میگشتم و بعدش نشستم رو تخت و با گوشیم ور رفتم ک ی صدایی از حیاط اومد..رفتم بالکن ک دیدم جونگ کوک با ماشینش برگشت..از پله ها پایین رفتم و منتظر شدم از پارکینگ بیرون بیاد..کتش ت دستش بود و از در پارکینگ اومد
جونگ کوک:چرا اینجا وایستادی؟
ا.ت:منتظرت بودم
جونگ کوک:چرا؟
ا.ت:حوصلم سر رفته
جونگ کوک:فعلن خستم..برم دوش بگیرم بیام
از سر راهش رفتم کنار ک رفت طبقه بالا
(ویو کوک)
لباسمو دراوردم و رفتم حموم..چند مینی داخل وان بودم و بعد یه دوش سرپایی گرفتم و حوله رو پوشیدم..همونطور ک موهامو داشتم با حوله خشک میکردم اومدم بیرون ک دیدم ا.ت ولو شده رو تختم
جونگ کوک:توی اتاق من چیکار میکنی؟
ا.ت:حوصلم سر رفته
جونگ کوک: حس میکنم دارم یه بچه بزرگ میکنم
ا.ت:تو ک حالت خوبه...امروز بریم باشگاه؟
ب ساعت نگاه کردم..یک و نیم بود
جونگ کوک:خیل خب..برو اماده شو منم اماده شم بریم
با ذوق از جاش بلند شد و رفت
(ویو ا.ت...پرش زمانی داخل باشگاه)
لباسامو عوض کردم و رفتم نرم کردم..جونگ کوک یه قسمت دیگه داشت ورزش میکرد و من روی دوچرخه ثابت بودم...داخل ایینه ی روبرو خودمو میدیدم ک داشتم عرق میکردم ک یه دفعه دیدم جینهو داره بدو بدو میاد..از دوچرخه پیاده شدم
ا.ت:چیشده
جینهو:صب کن
یه نفش عمیق کشید تا نفسش جا بیاد
جینهو:جونگ کوک...جونگ کوک حالش بد شده و ترو صدا میزنه
ا.ت:چی؟
.
.
.
برای پارت بعد باید ۵۴۰ تایی شم🗿🍷
رفتیم مغازه ک هرچی دوس داشتم ورداشتم..رفتیم خونه جلوی تلوزیون لم دادم و خراکیامو رو میز گذاشتم و شروع کردم ب خوردنش و فیلم دیدن
جونگ کوک:راحتی؟
ا.ت:خیلی
جونگ کوک:عالیه😐...دارم میرم شرکت
ا.ت:ت مگه کارم میکنی
جونگ کوک:ن پ پول این خوراکیارو ارواح پی دی نیم داده
ا.ت:خیل خب..کی برمیگردی؟
جونگ کوک:ساعت یک
یه نگاهی ب ساعت کردم دیدم ساعت یه ربع یازدهه
ا.ت:اوک
جونگ کوک: حالم بد شد بهت زنگ میزنم
لباسشو از روی مبل ورداشت و رفت..یک ساعت و نیم فیلم دیدم و بعد رفتم خونه رو بگردم..یه سالن بزرگ ک یه قسمتش تلوزیون و کاناپه بود و یه قسمتش چنتا مبل و یه میز برای مهمون بود...سمت چپ یه در بود ک میرفتی داخلش یه سالن دیگه برای غذا بود ک داخلش یه میز ناهاز خوردی خیلی بزرگ بود و روی دیواراش تابلو بود و پنجره میخورد ب یه بلکن بزرگ ک ویو داشت ب خیابون..سمت راست دوتا در بود...یه در ب سمت اشپز خونه میرفت ک ۳ تا خدمتکار داخلش بود و یه در ک پله میخورد میرفت پایین و میرسید ب استخر و محوطه ی ورزشی و یه در هم کنار محوطه ورزشی بود ک میرسید ب پارکینگ..طبقه بالا ۴ تا اتاق داشت..یکیش اتاق من بود یکیش اتاق جونگ کوک و دوتاش اتاق خالی بود ولی توش تخت و فرش داشت...حدودن تا ساعت ۱۲ و نیم داشتم میگشتم و بعدش نشستم رو تخت و با گوشیم ور رفتم ک ی صدایی از حیاط اومد..رفتم بالکن ک دیدم جونگ کوک با ماشینش برگشت..از پله ها پایین رفتم و منتظر شدم از پارکینگ بیرون بیاد..کتش ت دستش بود و از در پارکینگ اومد
جونگ کوک:چرا اینجا وایستادی؟
ا.ت:منتظرت بودم
جونگ کوک:چرا؟
ا.ت:حوصلم سر رفته
جونگ کوک:فعلن خستم..برم دوش بگیرم بیام
از سر راهش رفتم کنار ک رفت طبقه بالا
(ویو کوک)
لباسمو دراوردم و رفتم حموم..چند مینی داخل وان بودم و بعد یه دوش سرپایی گرفتم و حوله رو پوشیدم..همونطور ک موهامو داشتم با حوله خشک میکردم اومدم بیرون ک دیدم ا.ت ولو شده رو تختم
جونگ کوک:توی اتاق من چیکار میکنی؟
ا.ت:حوصلم سر رفته
جونگ کوک: حس میکنم دارم یه بچه بزرگ میکنم
ا.ت:تو ک حالت خوبه...امروز بریم باشگاه؟
ب ساعت نگاه کردم..یک و نیم بود
جونگ کوک:خیل خب..برو اماده شو منم اماده شم بریم
با ذوق از جاش بلند شد و رفت
(ویو ا.ت...پرش زمانی داخل باشگاه)
لباسامو عوض کردم و رفتم نرم کردم..جونگ کوک یه قسمت دیگه داشت ورزش میکرد و من روی دوچرخه ثابت بودم...داخل ایینه ی روبرو خودمو میدیدم ک داشتم عرق میکردم ک یه دفعه دیدم جینهو داره بدو بدو میاد..از دوچرخه پیاده شدم
ا.ت:چیشده
جینهو:صب کن
یه نفش عمیق کشید تا نفسش جا بیاد
جینهو:جونگ کوک...جونگ کوک حالش بد شده و ترو صدا میزنه
ا.ت:چی؟
.
.
.
برای پارت بعد باید ۵۴۰ تایی شم🗿🍷
۲۴.۵k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.