بیماری ب نام عشق
پارت ۱۴🍷
ا.ت:صب کن نه
جونگ کوک: چرا؟
ا.ت:توی این عمارت ب این بزرگی یه اتاق خالی نیست؟
جونگ کوک: چرا هست ولی ت باید پیش من باشی
ا.ت:خب هستم ولی اتاق جدا میخام
جونگ کوک: خیل خب..چمدونو ببر اتاق بغلی
نگهبان تعظیم کرد و رفت
جونگ کوک: بریم شام؟
ا.ت:شام؟مگه ساعت چنده؟
ب ساعت نگاه کردم دیدم ۸ شبه
ا.ت:کی انقدر زود گذشت؟
جونگ کوک: با من زمان زود میگذره
ا.ت:برو بابا..گشنمه
جونگ کوک: خوبه حالا تا من نگفته بودم نمیفهمید موقع غذاس
ا.ت:حالا هرچی
جونگ کوک بلند شد صورتشو شست و رفتیم طبقه پایین و نشستیم پشت میزن ناهار خوری..دو تا از خدمتکارا میزو میچیدن
جونگ کوک: رفته بودی حموم؟
ا.ت:اره..چطور؟
جونگ کوک: اخه هم بوی شامپو میدی هم موهات خیسه
ا.ت:اره داشتم خشک میکردم زنگ زدی بیام
شام چیزای مختلف بود..ناهار هم نخورده بودم نشستم قشنگ کل میزو درو کردم..جونگ کوکم کم نمیاورد و باهام مسابقه گذاشته بودیم کی بیشتر میخوره
ا.ت:دیگه جا ندارم
جونگ کوک: دارم میترکم
ا.ت:اوفف..پاشو بریم قدم بزنیم واقعن نمیشه
از جامون بلند شدیم و رفتم توی حیاط..یه نفس عمیقی کشیدم
جونگ کوک:تا حالا انقدر غذا یه جا نخورده بودم
ا.ت:ولی من خورده بودم
جونگ کوک: یه هفتس ورزش نکردم..با شام امشب قشنگ چاق میشم
ا.ت:نه ترو خدا..چاق بشی هیشکی نمیگرتت
جونگ کوک:همین الانم صد تا دختر برای یه لحظه با من بودن صف بستن
ا.ت:یکیشو نام ببر
جونگ کوک:..یوری
ا.ت:اون ک دوس دخترته....وای راستی اگه یوری بیاد منو اینجا ببینه بدبخت نمیشی؟
جونگ کوک:هیچی نمیشه
ا.ت:ولی از من ب ت نصحیت دور این دختره نگرد
جونگ کوک: چرا حسودیت میشه؟
ا.ت:چون چرتو پرت میگی نمیگم
جونگ کوک: شوخی کردم بگو
ا.ت:هیچی فقط یه چیزایی ازش دیدم..بیخی..بریم ورزش کنیم؟
جونگ کوک:بریم
رفتیم داخل عمارت و از یه پله ای پایین رفتیم ک رسیدیم ب استخر..کنار استخر یه محوطه بود ک کلی لوازم ورزشی داشت
ا.ت:ت که یه باشگاه خصوصی برای خودت داری چرا میای پول بدی بری باشگاه؟
جونگ کوک: به دو دلیل..یک تنهایی بهم خوش نمیگذره و خاطراتم میاد جلو چشام و بیشتر اذیت میشم...میام اونجا ۴ تا ادم میبینم حالم عوض میشه
ا.ت:دلیل دوم؟
جونگ کوک: خبببب
.
.
.
اینم پارت بعدی🗿✌
ا.ت:صب کن نه
جونگ کوک: چرا؟
ا.ت:توی این عمارت ب این بزرگی یه اتاق خالی نیست؟
جونگ کوک: چرا هست ولی ت باید پیش من باشی
ا.ت:خب هستم ولی اتاق جدا میخام
جونگ کوک: خیل خب..چمدونو ببر اتاق بغلی
نگهبان تعظیم کرد و رفت
جونگ کوک: بریم شام؟
ا.ت:شام؟مگه ساعت چنده؟
ب ساعت نگاه کردم دیدم ۸ شبه
ا.ت:کی انقدر زود گذشت؟
جونگ کوک: با من زمان زود میگذره
ا.ت:برو بابا..گشنمه
جونگ کوک: خوبه حالا تا من نگفته بودم نمیفهمید موقع غذاس
ا.ت:حالا هرچی
جونگ کوک بلند شد صورتشو شست و رفتیم طبقه پایین و نشستیم پشت میزن ناهار خوری..دو تا از خدمتکارا میزو میچیدن
جونگ کوک: رفته بودی حموم؟
ا.ت:اره..چطور؟
جونگ کوک: اخه هم بوی شامپو میدی هم موهات خیسه
ا.ت:اره داشتم خشک میکردم زنگ زدی بیام
شام چیزای مختلف بود..ناهار هم نخورده بودم نشستم قشنگ کل میزو درو کردم..جونگ کوکم کم نمیاورد و باهام مسابقه گذاشته بودیم کی بیشتر میخوره
ا.ت:دیگه جا ندارم
جونگ کوک: دارم میترکم
ا.ت:اوفف..پاشو بریم قدم بزنیم واقعن نمیشه
از جامون بلند شدیم و رفتم توی حیاط..یه نفس عمیقی کشیدم
جونگ کوک:تا حالا انقدر غذا یه جا نخورده بودم
ا.ت:ولی من خورده بودم
جونگ کوک: یه هفتس ورزش نکردم..با شام امشب قشنگ چاق میشم
ا.ت:نه ترو خدا..چاق بشی هیشکی نمیگرتت
جونگ کوک:همین الانم صد تا دختر برای یه لحظه با من بودن صف بستن
ا.ت:یکیشو نام ببر
جونگ کوک:..یوری
ا.ت:اون ک دوس دخترته....وای راستی اگه یوری بیاد منو اینجا ببینه بدبخت نمیشی؟
جونگ کوک:هیچی نمیشه
ا.ت:ولی از من ب ت نصحیت دور این دختره نگرد
جونگ کوک: چرا حسودیت میشه؟
ا.ت:چون چرتو پرت میگی نمیگم
جونگ کوک: شوخی کردم بگو
ا.ت:هیچی فقط یه چیزایی ازش دیدم..بیخی..بریم ورزش کنیم؟
جونگ کوک:بریم
رفتیم داخل عمارت و از یه پله ای پایین رفتیم ک رسیدیم ب استخر..کنار استخر یه محوطه بود ک کلی لوازم ورزشی داشت
ا.ت:ت که یه باشگاه خصوصی برای خودت داری چرا میای پول بدی بری باشگاه؟
جونگ کوک: به دو دلیل..یک تنهایی بهم خوش نمیگذره و خاطراتم میاد جلو چشام و بیشتر اذیت میشم...میام اونجا ۴ تا ادم میبینم حالم عوض میشه
ا.ت:دلیل دوم؟
جونگ کوک: خبببب
.
.
.
اینم پارت بعدی🗿✌
۲۴.۹k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.