ازدواج سوری پارت 48
ازدواج سوری پارت 48
نیگ نیگ ـ نخورین بیاین اول یه سلفی بگیریم
چانیول ـ من میگیرم ، همه نگا کنین
باز هم عکس گرفتیم
میخواستم شروع کنم به خوردن که ته جلوم رو گرفت
ته ـ هی هی هی، اول باید خوب همش بزنین بعد بخورین
ـ اووو پس اقای کیم هم خوب بلدن
ته ـ مسخره نکنین، پول دادیم دیگه باید بچسبه
مین هیوک ـ نکشیمون اقای کیم
ـ هیس بسه دیگه بخورین
میا و نیگ نیگ و چانیول ـ کامسامیدااا
ته ـ کاری که نکردم حالا بخورین یخ شد
شروع کردیم به خوردن خیلی خوشمزه بود
ـ چراا... این.... اینقدر.. خوشمزس؟
ته ـ آی دونت نو یونو؟
مین هیوک ـ نو
میا ـ بسه... درست حرف بزنین
ـ باشه
در حال خوردن بودیم که گوشیه مین هیوک زنگ خورد مامانش بود
مین هیوک ـ زن عمو تو جواب بده
ـ باشه بده من
مین هیوک ـ بگو دستشوییه
ـ باشه
تلفنو جواب دادم
ـ الو سلام
زن یونگی ـ سلام ات مین هیوک پیشته؟
ـ الان رفته دستشویی چیزی شده؟
زن یونگی ـ نه خواستم بپرسم کجا رفتینو اینا
ـ اها خب رفتیم شهر بازی
زن یونگی ـ ایی ببخشید یادم رفت بهش پول بدم بدهکارت شدم
ـ نه این چه حرفیه اما انقدر بهمون خوش گذشت
زن یونگی ـ واقعا؟*با صدای بغض*
ـ نکنه داری گریه میکنی؟
زن یونگی ـ نه بابا اولین باره میشنوم مین هیوک حالش خوبه
ـ مگه دیگه جایی نرفته؟
زن یونگی ـ چرا رفته اما دیدم وقتی برمیگرده خونه ناراحته
ـ نه اینجا واقعا داره از ته دل میخنده
زن یونگی ـ خب بهتون خوش بگذره
ـ باشه راستی ما شما بیرون میخوریم منتظر ما نباشید
زن یونگی ـ باشه خدافظ
ـ فعلا
گوشیو قطع کردمو دادمش به مین هیوک
مین هیوک ـ داشت گریه میکرد؟
ـ نزاشتم گریه کنه
مین هیوک ـ خب خوبه
میا ـ بیاین بخوریم دیگه
مین هیوک ـ باشه
غذامونو خوردیم و یه زره رفتیم لب ساحل بچه ها داشتن بازی میکردن با ته منو میا نشسته بودیم
نیگ نیگ ـ نخورین بیاین اول یه سلفی بگیریم
چانیول ـ من میگیرم ، همه نگا کنین
باز هم عکس گرفتیم
میخواستم شروع کنم به خوردن که ته جلوم رو گرفت
ته ـ هی هی هی، اول باید خوب همش بزنین بعد بخورین
ـ اووو پس اقای کیم هم خوب بلدن
ته ـ مسخره نکنین، پول دادیم دیگه باید بچسبه
مین هیوک ـ نکشیمون اقای کیم
ـ هیس بسه دیگه بخورین
میا و نیگ نیگ و چانیول ـ کامسامیدااا
ته ـ کاری که نکردم حالا بخورین یخ شد
شروع کردیم به خوردن خیلی خوشمزه بود
ـ چراا... این.... اینقدر.. خوشمزس؟
ته ـ آی دونت نو یونو؟
مین هیوک ـ نو
میا ـ بسه... درست حرف بزنین
ـ باشه
در حال خوردن بودیم که گوشیه مین هیوک زنگ خورد مامانش بود
مین هیوک ـ زن عمو تو جواب بده
ـ باشه بده من
مین هیوک ـ بگو دستشوییه
ـ باشه
تلفنو جواب دادم
ـ الو سلام
زن یونگی ـ سلام ات مین هیوک پیشته؟
ـ الان رفته دستشویی چیزی شده؟
زن یونگی ـ نه خواستم بپرسم کجا رفتینو اینا
ـ اها خب رفتیم شهر بازی
زن یونگی ـ ایی ببخشید یادم رفت بهش پول بدم بدهکارت شدم
ـ نه این چه حرفیه اما انقدر بهمون خوش گذشت
زن یونگی ـ واقعا؟*با صدای بغض*
ـ نکنه داری گریه میکنی؟
زن یونگی ـ نه بابا اولین باره میشنوم مین هیوک حالش خوبه
ـ مگه دیگه جایی نرفته؟
زن یونگی ـ چرا رفته اما دیدم وقتی برمیگرده خونه ناراحته
ـ نه اینجا واقعا داره از ته دل میخنده
زن یونگی ـ خب بهتون خوش بگذره
ـ باشه راستی ما شما بیرون میخوریم منتظر ما نباشید
زن یونگی ـ باشه خدافظ
ـ فعلا
گوشیو قطع کردمو دادمش به مین هیوک
مین هیوک ـ داشت گریه میکرد؟
ـ نزاشتم گریه کنه
مین هیوک ـ خب خوبه
میا ـ بیاین بخوریم دیگه
مین هیوک ـ باشه
غذامونو خوردیم و یه زره رفتیم لب ساحل بچه ها داشتن بازی میکردن با ته منو میا نشسته بودیم
۸.۳k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.