part: 7
(انجلا)
سری بلند شدم لباسامو پوشبدم متوجه شدم که دیشب با لباس زیر خوابیدم
از خونه زدم بیرون برا ۱ و نیم جلو سازمان بودم وارد شدم که
یونگی: کدوم گوری بیا کار داریم
انجلا: باشه
به سمت سالنی رفتیم
یونجون و تهیونگم بودن دور هم جمع بودیم
یونگی: ما الان پارک جیمین بهترین رفیق جیون جونگکوک و دستگیر کردیم باید اماده هر اتفاق از جانب جونگکوک باشیم چون میدونید که ساکت نمیشینه پس اماده هر حرکتی ازش باشید
ته: باشه
انجلا: امروز کارمون چیه
یونگی : مراقبت از جیمین ...همونطور که شنیدم یه مهمونیه بزرگ تو عمارت جونگکوک فردا شب برگزار میشه و مطمعناا به حصور جیمین نیاز از ساعته دیگه یکی یکی مراقب جیمین میشیم
ته: الان کی اونجاس
یونگی: الان تایمی نیس که جونگکوک بیادش ..... انجلا
امجلا: هوم؟
یونگی : تووتنها کسی هستی که به قیافه نمیشناسنت میخوام که فردا تو مهمونی شرکت کنی
ته: چی اون دختره
یونجون: داری زیاده روی میکنی
انجلا: باشه
ته و یونجون: چیییی
انجلا: چون دخترم دلیل نمیشه بعدشم مطمعنم فقط ازم میخواید اطلاعات جمع کنم اسونه
ته: ...
تهیونگ امد حرفی بزنه که صدای انفجار امد
یونگی: مهمونمون زود رسید
با دو ب سمت زیر زمین رفتیم که خالی بود
یونگی: لعنتیییی ..برید دنبالش
داشتم به بالا میرفتم که برگه ایی نظرمو جلب کرد
____ برگه_____
ممنون از مهمون نوازیتون
شک نکنید جبران میکنیم
با عشق جیمین😜
___
شکلکم کشیده
برگرو به یونگی دادم که مچالش کرد و انداخت ی گوشه
وقتی دیدیم خبری از کسی نیس و جیمین در رفته
تو سالن نشسته بودیم
یونگی تو فکر بودو عصبی
یه دفعه به حرف امد
یونگی: فردادبه اون مهمونیه کوفتی میری کل مهمونی بامون در ارتباطییی فهمیدی
انجلا: ارع
یونجون: یونگی ت....
یونگی: نگران چی هستی ها؟؟ ...وقتی این دختر تو این سازمان استخدام شده باید یه جاسوسی کردن و بلد باشه دیگه بدشم مگه ندیدی دیشب چیکار کرد
ته: خیلی خوب جوش نیار
یونگی: تا میتونی بهشون نزدیک میشی الکول نمیخوری تا هوشیار باشی کاریم نمیکنی بت شک کننن
انجلا: باشه
بعد از حرفش پاشد رف
سونجون : شروع کره باز
تهیونگ وسط سالن دراز کشید
ته: ولش کن خودت که میدونی دردشو
انجلا: میشه یکی قضیه این تیکه های جیمین این اخلاق تند یونگیو بگه؟
ته: یونجون: نچ
عجب ادمایی هستن
انجلا : اون وقت چرا؟
ته: جرعت داری از خودش بپرس
انجلت : بیخیال بابا
ته: راستی
انجلا: هوم؟
ته: این مهمونی عجیب تر از اون چییزیه که فکرشو میکنی پس باید تمام هوش و حواستو جمع کنی چون تک تک مهموناشونو زیر نظر دارن
یونجون: سعی کن از دور جونگکوک و زیر نظرر داشته باشی و قیافتو تو دید نزار که یادشون بمونه
انجلا: باشه ...فقط از این جونگکوک بگید چجور ادمیه؟
سری بلند شدم لباسامو پوشبدم متوجه شدم که دیشب با لباس زیر خوابیدم
از خونه زدم بیرون برا ۱ و نیم جلو سازمان بودم وارد شدم که
یونگی: کدوم گوری بیا کار داریم
انجلا: باشه
به سمت سالنی رفتیم
یونجون و تهیونگم بودن دور هم جمع بودیم
یونگی: ما الان پارک جیمین بهترین رفیق جیون جونگکوک و دستگیر کردیم باید اماده هر اتفاق از جانب جونگکوک باشیم چون میدونید که ساکت نمیشینه پس اماده هر حرکتی ازش باشید
ته: باشه
انجلا: امروز کارمون چیه
یونگی : مراقبت از جیمین ...همونطور که شنیدم یه مهمونیه بزرگ تو عمارت جونگکوک فردا شب برگزار میشه و مطمعناا به حصور جیمین نیاز از ساعته دیگه یکی یکی مراقب جیمین میشیم
ته: الان کی اونجاس
یونگی: الان تایمی نیس که جونگکوک بیادش ..... انجلا
امجلا: هوم؟
یونگی : تووتنها کسی هستی که به قیافه نمیشناسنت میخوام که فردا تو مهمونی شرکت کنی
ته: چی اون دختره
یونجون: داری زیاده روی میکنی
انجلا: باشه
ته و یونجون: چیییی
انجلا: چون دخترم دلیل نمیشه بعدشم مطمعنم فقط ازم میخواید اطلاعات جمع کنم اسونه
ته: ...
تهیونگ امد حرفی بزنه که صدای انفجار امد
یونگی: مهمونمون زود رسید
با دو ب سمت زیر زمین رفتیم که خالی بود
یونگی: لعنتیییی ..برید دنبالش
داشتم به بالا میرفتم که برگه ایی نظرمو جلب کرد
____ برگه_____
ممنون از مهمون نوازیتون
شک نکنید جبران میکنیم
با عشق جیمین😜
___
شکلکم کشیده
برگرو به یونگی دادم که مچالش کرد و انداخت ی گوشه
وقتی دیدیم خبری از کسی نیس و جیمین در رفته
تو سالن نشسته بودیم
یونگی تو فکر بودو عصبی
یه دفعه به حرف امد
یونگی: فردادبه اون مهمونیه کوفتی میری کل مهمونی بامون در ارتباطییی فهمیدی
انجلا: ارع
یونجون: یونگی ت....
یونگی: نگران چی هستی ها؟؟ ...وقتی این دختر تو این سازمان استخدام شده باید یه جاسوسی کردن و بلد باشه دیگه بدشم مگه ندیدی دیشب چیکار کرد
ته: خیلی خوب جوش نیار
یونگی: تا میتونی بهشون نزدیک میشی الکول نمیخوری تا هوشیار باشی کاریم نمیکنی بت شک کننن
انجلا: باشه
بعد از حرفش پاشد رف
سونجون : شروع کره باز
تهیونگ وسط سالن دراز کشید
ته: ولش کن خودت که میدونی دردشو
انجلا: میشه یکی قضیه این تیکه های جیمین این اخلاق تند یونگیو بگه؟
ته: یونجون: نچ
عجب ادمایی هستن
انجلا : اون وقت چرا؟
ته: جرعت داری از خودش بپرس
انجلت : بیخیال بابا
ته: راستی
انجلا: هوم؟
ته: این مهمونی عجیب تر از اون چییزیه که فکرشو میکنی پس باید تمام هوش و حواستو جمع کنی چون تک تک مهموناشونو زیر نظر دارن
یونجون: سعی کن از دور جونگکوک و زیر نظرر داشته باشی و قیافتو تو دید نزار که یادشون بمونه
انجلا: باشه ...فقط از این جونگکوک بگید چجور ادمیه؟
۷.۱k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.