شیفت شب...
شیفت شب...
P12
هانول: ای وای...ا.ت تو برو باهاش صحبت کم بعد من بیام داخل!
تهیونگ: خب دوباره تو رو میبینه که!
هانول: رئیس به ا.ت میگم باهاش صحبت کنه!!!
ا.ت: خب پس من میرم داخل...هوف.....۱..۲....۳!
سوهو: ا....ا.ت چه اتفاقی افتاده؟من هانول رو دیدم..درسته؟(بی حال)
ا.ت: سوهو اروم باش...ازت میخوام کمی استراحت کنی و وقتی سرحال شدی بهت همه چی رو توضیح بدم
سوهو: او..اوهوم
"ویو کوک"
"الان ساعت ۱۰ شبه و من دارم میرم سمت فرودگاه..ساعت ۱۱ پرواز دارم! باید برم و درمورد ا.ت به هانول بگم..نمیخوام خواهر کوچولوم رو ناراحت کنم بعد از چند سال...اما دلم میخواد بایکی درد و دل کنم! البته..هانول صد در صد حق و به ا.ت میده، با اینکه نمیشناستش!"
هانول: سوهو حالت خوب شد؟میتونی راه بری؟
سوهو: من تو رویا هامم؟از فردا من با جئون هانول قرار میزارم؟
هانول: تو رویا هات نیستی و اینکه بله! در ضمن..نمیخوای از این شک بیای بیرون؟!
سوهو:مگه آدم وقتی فرشته میبینه میتونه از شک بیاد بیرون؟!
P12
هانول: ای وای...ا.ت تو برو باهاش صحبت کم بعد من بیام داخل!
تهیونگ: خب دوباره تو رو میبینه که!
هانول: رئیس به ا.ت میگم باهاش صحبت کنه!!!
ا.ت: خب پس من میرم داخل...هوف.....۱..۲....۳!
سوهو: ا....ا.ت چه اتفاقی افتاده؟من هانول رو دیدم..درسته؟(بی حال)
ا.ت: سوهو اروم باش...ازت میخوام کمی استراحت کنی و وقتی سرحال شدی بهت همه چی رو توضیح بدم
سوهو: او..اوهوم
"ویو کوک"
"الان ساعت ۱۰ شبه و من دارم میرم سمت فرودگاه..ساعت ۱۱ پرواز دارم! باید برم و درمورد ا.ت به هانول بگم..نمیخوام خواهر کوچولوم رو ناراحت کنم بعد از چند سال...اما دلم میخواد بایکی درد و دل کنم! البته..هانول صد در صد حق و به ا.ت میده، با اینکه نمیشناستش!"
هانول: سوهو حالت خوب شد؟میتونی راه بری؟
سوهو: من تو رویا هامم؟از فردا من با جئون هانول قرار میزارم؟
هانول: تو رویا هات نیستی و اینکه بله! در ضمن..نمیخوای از این شک بیای بیرون؟!
سوهو:مگه آدم وقتی فرشته میبینه میتونه از شک بیاد بیرون؟!
۱۶.۵k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳