حس شیرین عشق

حس شیرین عشق
Part:12
فردا بعد از ظهر
کوک:دست پختت عالیه عروس ننم میشی؟
آیلا:کوک من عروس ننت نمیشمممم
کوک:چرا؟
آیلا:تو خیلی بدی
کوک:وای باز چیکار کردم؟
آیلا:منننننننننننن بستنییییییییی میخاممممم *گریه*
کوک:باز پریود شد*زیر لب*
آیلا:چی گفتی؟
کوک:هیچی گفتم الان میرم میخرم عزیزم
ِآیلا:اها باشه برو
کوک:تهیونگ نجاتم بدههه
تهیونگ:برو بابا یکی باید منو نجات بدهههه
کوک:تو چرا؟
تهیونگ:بابا این چیز شده دهن منم چیز شده
کوک:وای برا توعم؟
تهیونگ:هعی بدبختی
کوک:چون براش بستنی نخریدم گریه کرد
تهیونگ:خانم بخاطر اینکه گفتم نمیخام بخابم گریه کرده
کوک:داداش تو وعضت خیلی خرابه من برم
تهیونگ:آره داداش اوکی برو بای
‌ پایان تماس*
کوک ویو
رفتم تو مغازه و هرچی کارتن بستی تو یخچال بود رو خریدم*دانلود یدونه ازینا🥲*
و سمت خونه حرکت کردم توراه چندتارو خوردم چون اگه برم خونه نمیزاره من اینارو بخورم فقط خودش باید بخوره ههببب
ویو آیلا
هه جی زنگ زده بود داشتم باهاش صحبت میکردم داشتیم باهم گریه میکردیم که صدای کلید در اومد سریع رفتم زیر پتو و با هه جی خدافظی کردم و خودمو زدم به خابیدن دیدم کوک اومد تو گفت
کوک:عزیزم برات بستنی خریدمممم
آیلا:
کوک:آیلا بلند شو
آیلا:
کوک:خو ولش منم برم پیشش بخابم
دیدگاه ها (۰)

حس شیرین عشق Part:13پرش زمانی به یک هفته بعد*ویو آیلاکوک و ت...

دیدار غم انگیز Part:4ویو خونه*در رو باز کردم و رفتم داخل دیگ...

حس شیرین عشق Part:11ویو هه جیتهیونگ رفته بود سرکار و من حوصل...

این پارتتت آخرهههههه

the other side of the world

پارت³ادمین ویوکوک ا.تو به صندلی بست یه شلاق برداشتکوک. با هر...

رمان عشق چیز خوبیه پارت ۸ وسایل رو چیدم که زنگ خونه خورد رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط