[خیانت] پارت سوم
[خیانت] پارت سوم
[از زبان تهیونگ]
کمی ناراحت شدم بعد رفتم خوابیدم صبح شد کار نداشتم پس تصمیم گرفتم برم بار و رفتم دیدم مردم چقدر با دوست دختراشون و زناشون خوبن خیلی حسودی میکردم و میگفتم که ا.ت منو دوست نداره و تصمیم گرفتم که برم خونه به ا.ت محل نزارم رفتم و دیدم ا.ت داره سلام میکنه ولی جوابش رو ندادم و رفتم تو اتاقم لباسم رو عوض کردم
(از زبان ا.ت)
دیدم تهیونگ اومد خونه بهش سلام کردم ولی جوابمو نداد تعجب کردم گفتم الان یه گل خریده ولی به غیر از اینکه برام گل نخریده جواب سلامم نمیده اخه من اینقدر حساس بودم رفتم و به خواهرم رزی همه چیز رو توضیح دادم اون هم مثل خودم خیلی حساس بود گفت که شاید داره بهت خیانت میکنه بهش گفتم نه تهیونگ خیلی منو دوست داره
[از زبان تهیونگ]
کمی ناراحت شدم بعد رفتم خوابیدم صبح شد کار نداشتم پس تصمیم گرفتم برم بار و رفتم دیدم مردم چقدر با دوست دختراشون و زناشون خوبن خیلی حسودی میکردم و میگفتم که ا.ت منو دوست نداره و تصمیم گرفتم که برم خونه به ا.ت محل نزارم رفتم و دیدم ا.ت داره سلام میکنه ولی جوابش رو ندادم و رفتم تو اتاقم لباسم رو عوض کردم
(از زبان ا.ت)
دیدم تهیونگ اومد خونه بهش سلام کردم ولی جوابمو نداد تعجب کردم گفتم الان یه گل خریده ولی به غیر از اینکه برام گل نخریده جواب سلامم نمیده اخه من اینقدر حساس بودم رفتم و به خواهرم رزی همه چیز رو توضیح دادم اون هم مثل خودم خیلی حساس بود گفت که شاید داره بهت خیانت میکنه بهش گفتم نه تهیونگ خیلی منو دوست داره
۱۸.۴k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.