Part16:
Part16:
ویو کوک :
بعد این که زسیدیم رفتیم خونه ی تهیونگ و خوابیدیم صبح به امید اینکه بتونم هاری رو پیدا کنم بیدار شدم ساعت هشت بود رفتم تهیونگ و بیدار کردم صبحونه خوردیم و راه افتادیم
_ گوشیشو روشن نکرد ؟
÷ یه چند دقیقه پیش روشن کرد یه چیزی ازش دستم اومد میریم ببینم چیه
_ ایول بدو بدو گاز بده
÷ به ایم فک کردی که میخوای بهش چی بگی
_ دقیق نه ولی یه کاری میکنم برگرده پیشم
÷جان
_یعنی برگرده پیشمون
÷ کوک راستشو بگو به هاری حس داری
_ صددرصد من یدون اون نمیتونم تا الانم به امید اینکه پیداش کنم دوم اوردم
÷ببین نمیدونم میخوای چجوری از دلش در بیاری این گندی که زدی رو ولی اگ از این به بعد یه اشک از چشماش بیاد من میدونمو تو نگا به رفاقت چند سالمون نمیکنم چون به شدت خواهرم رو دوس دارم و روش حساسم و کافیه یه بار با چشم گریون بیاد پیش من دیگه تا عمر داری نمیبینیش
_ مگه دیونم اشکشو در بیارم هربار که ناراحت میشه خودمم ناراحت میشم عمرا بزارم ناراحا بشه
÷ بایدم اینطوری باشه
_ خب حالا تو بگو بین تو لیا خبراییه نه
÷ مگه نمیدونستی
_ مثلا داداش بزرگترشم نمیدونم
÷ قصه نخور برادر زن
_ کی اجازه دادم زنت بشه
÷ همون موقعی که من اجازه دادم هاری زنت بشه
_ پس مبارک باشه برادر زن
خندیدیمو ادامه راه رو رفتیم بعد یه نیم ساعت بعدش رسیدیم دم خونه
_ بنظرت خونهی خودشه
÷ فک کنم
زنگ درو زدم و کسی ج نداد
_اوفففف بریم یه شر موز بخوریم
÷ برین
ویو کوک :
بعد این که زسیدیم رفتیم خونه ی تهیونگ و خوابیدیم صبح به امید اینکه بتونم هاری رو پیدا کنم بیدار شدم ساعت هشت بود رفتم تهیونگ و بیدار کردم صبحونه خوردیم و راه افتادیم
_ گوشیشو روشن نکرد ؟
÷ یه چند دقیقه پیش روشن کرد یه چیزی ازش دستم اومد میریم ببینم چیه
_ ایول بدو بدو گاز بده
÷ به ایم فک کردی که میخوای بهش چی بگی
_ دقیق نه ولی یه کاری میکنم برگرده پیشم
÷جان
_یعنی برگرده پیشمون
÷ کوک راستشو بگو به هاری حس داری
_ صددرصد من یدون اون نمیتونم تا الانم به امید اینکه پیداش کنم دوم اوردم
÷ببین نمیدونم میخوای چجوری از دلش در بیاری این گندی که زدی رو ولی اگ از این به بعد یه اشک از چشماش بیاد من میدونمو تو نگا به رفاقت چند سالمون نمیکنم چون به شدت خواهرم رو دوس دارم و روش حساسم و کافیه یه بار با چشم گریون بیاد پیش من دیگه تا عمر داری نمیبینیش
_ مگه دیونم اشکشو در بیارم هربار که ناراحت میشه خودمم ناراحت میشم عمرا بزارم ناراحا بشه
÷ بایدم اینطوری باشه
_ خب حالا تو بگو بین تو لیا خبراییه نه
÷ مگه نمیدونستی
_ مثلا داداش بزرگترشم نمیدونم
÷ قصه نخور برادر زن
_ کی اجازه دادم زنت بشه
÷ همون موقعی که من اجازه دادم هاری زنت بشه
_ پس مبارک باشه برادر زن
خندیدیمو ادامه راه رو رفتیم بعد یه نیم ساعت بعدش رسیدیم دم خونه
_ بنظرت خونهی خودشه
÷ فک کنم
زنگ درو زدم و کسی ج نداد
_اوفففف بریم یه شر موز بخوریم
÷ برین
۸.۱k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.