Part15 :
Part15 :
ویو کوک :
_صدا پسر بود ؟
÷ فک کنم ولی کی بود اخه نمیشناختمش
_ نمیشه برو بگردیم دنبالش
÷ بزا ببینم ردیاب گوشیش روشنه
÷ دهنت تو گوشیشو خاموش کرده
_ یعنی چی الان چیکار میتونم بکنیم
÷ باید وایسیم گوشیشو روشن کنه
_باش
(یه ماه بعد )
ویو هاری :
یه ماه از اخرین تماسم با تهیونگ میگذره دلم واسش تنگ شده بود خیلی زیاد ولی خب اینجا خیلی راحتم با سوجون تا هروقت که بخوایم بدون هیچ محددودیتی میرم ساعت سه شب دور دور تا لنگ ظهر میخوابیم هر فیلمی هم که بخوایم میبینیم بعد از اون تماس گوشیمو خاموش کرذم تا ذیگه نتونه زنگ بزنه اگ زنگ میزد نمیتونستم جلو خودمو بگیرم حواب ندم امروز میخواستیم با سوجون بریم برج ایفل من خونه ی خودم بودم گوشیمو بعد یه ماه روشن کردم تا به سوجون زنگ بزنم
ویو تهیونگ:
تو شرکت با کوک رو صندلیا خوابمون برده بود کع یهو از گوشیم یه صدای جیغ اومد ( صدای جیغ برای این که مثلا پیام اومده) از نواب پریدم نگاه کردم دیدم هاری گوشسش رو روشن کرده
÷ روشن کرد گوشیو
_ چیی ببین کجاس
نگاه کردم دیدم پاریسه اخه پاریس چرا ذاشتم همینجوری میگشتم خونشو پیدا کنم مه دیدم دوباره خاموش کرد
÷ خاموشش کرد
_ اژ وای دوباره الان چه گوهی بخورم من دیگه نمیتونم
÷ ولی فهمیدم کجا زندگی میکنه
_ خب این خیلی خوبه کجا
÷ پاریس
_ اوف باشه یه بیلیط میگیرم سزیع بریم اونجا خونه داری
÷ اره دارم تو سریع بگیر
_ اوک
ویو کوک:
رفتم تو سایت گشتم دوتا بلیط برای پاریس جور کردم رفتم خونه وسایلمو جمع کردم
واقعا خیلی بد باهاش حرف زدم نمیدونم چطوری و با چه رویی الان باید باهاش چشم تو چشم بشم ولی خب وقتی دیدمش باهاش حرف میزنم و عذرخواهی میکنم و میگم چقدر دوسش دارم و واقعا بدون اون نمیتونم
زنگ در خورد تهیونگ بود رفتم پایین و حرکت کردیم به سمت فرودگاه و سوار شدیم و حرکت
ویو هاری :
اخرای شب بود دیگه داشتیم بر میگشتیم
+ وای سوجون خیلیییی خوش گذشتتتتتت خیلیییی دمت گرممم
@ خوشحالم که بهت خوش گذشت ببین یعنی اگ بخوام بهترین تصمیم عمرت رو بگم این بود که اومدی پاریس
+ بنظر خودمم بهترین تصمیمی بود که گرفتم
@ ممنون که از تنهایی درم اوردی
+ خواهش بابا
+ حاجی میدونی چی تو فکرمع
@ چی
+ بریم موتور بخریم
@ مگه گواهی نامه داری
+ بله چی فک کردی
@ اوکیه یه جارو میشناسم خیلی خوبه فردا میریم میخریم
+ ایوللللل
(فردا ساعت ۵ بعد از ظهر )
.....
ویو کوک :
_صدا پسر بود ؟
÷ فک کنم ولی کی بود اخه نمیشناختمش
_ نمیشه برو بگردیم دنبالش
÷ بزا ببینم ردیاب گوشیش روشنه
÷ دهنت تو گوشیشو خاموش کرده
_ یعنی چی الان چیکار میتونم بکنیم
÷ باید وایسیم گوشیشو روشن کنه
_باش
(یه ماه بعد )
ویو هاری :
یه ماه از اخرین تماسم با تهیونگ میگذره دلم واسش تنگ شده بود خیلی زیاد ولی خب اینجا خیلی راحتم با سوجون تا هروقت که بخوایم بدون هیچ محددودیتی میرم ساعت سه شب دور دور تا لنگ ظهر میخوابیم هر فیلمی هم که بخوایم میبینیم بعد از اون تماس گوشیمو خاموش کرذم تا ذیگه نتونه زنگ بزنه اگ زنگ میزد نمیتونستم جلو خودمو بگیرم حواب ندم امروز میخواستیم با سوجون بریم برج ایفل من خونه ی خودم بودم گوشیمو بعد یه ماه روشن کردم تا به سوجون زنگ بزنم
ویو تهیونگ:
تو شرکت با کوک رو صندلیا خوابمون برده بود کع یهو از گوشیم یه صدای جیغ اومد ( صدای جیغ برای این که مثلا پیام اومده) از نواب پریدم نگاه کردم دیدم هاری گوشسش رو روشن کرده
÷ روشن کرد گوشیو
_ چیی ببین کجاس
نگاه کردم دیدم پاریسه اخه پاریس چرا ذاشتم همینجوری میگشتم خونشو پیدا کنم مه دیدم دوباره خاموش کرد
÷ خاموشش کرد
_ اژ وای دوباره الان چه گوهی بخورم من دیگه نمیتونم
÷ ولی فهمیدم کجا زندگی میکنه
_ خب این خیلی خوبه کجا
÷ پاریس
_ اوف باشه یه بیلیط میگیرم سزیع بریم اونجا خونه داری
÷ اره دارم تو سریع بگیر
_ اوک
ویو کوک:
رفتم تو سایت گشتم دوتا بلیط برای پاریس جور کردم رفتم خونه وسایلمو جمع کردم
واقعا خیلی بد باهاش حرف زدم نمیدونم چطوری و با چه رویی الان باید باهاش چشم تو چشم بشم ولی خب وقتی دیدمش باهاش حرف میزنم و عذرخواهی میکنم و میگم چقدر دوسش دارم و واقعا بدون اون نمیتونم
زنگ در خورد تهیونگ بود رفتم پایین و حرکت کردیم به سمت فرودگاه و سوار شدیم و حرکت
ویو هاری :
اخرای شب بود دیگه داشتیم بر میگشتیم
+ وای سوجون خیلیییی خوش گذشتتتتتت خیلیییی دمت گرممم
@ خوشحالم که بهت خوش گذشت ببین یعنی اگ بخوام بهترین تصمیم عمرت رو بگم این بود که اومدی پاریس
+ بنظر خودمم بهترین تصمیمی بود که گرفتم
@ ممنون که از تنهایی درم اوردی
+ خواهش بابا
+ حاجی میدونی چی تو فکرمع
@ چی
+ بریم موتور بخریم
@ مگه گواهی نامه داری
+ بله چی فک کردی
@ اوکیه یه جارو میشناسم خیلی خوبه فردا میریم میخریم
+ ایوللللل
(فردا ساعت ۵ بعد از ظهر )
.....
۷.۸k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.