رمانماهک پارت

#رمان_ماهک #پارت_69
سر و وضعمو درست کردم و رفتم به سمت سالن پیش بقیه...

سمیرا خانم بادیدنم لبخندی زد و حالم رو پرسید تشکر کردم و کنار ارش نشستم تا جایی که میشد سعی خودمو کردم که بهش نگاه نکنم
با شیطنت دستشو دور شونم حلقه و کرد و گفت:

+بهتری خانومم؟

سرمو با خجالت پایین انداختم و گفتم اره ممنون
حلقه دستشو تنگ تر کرد و بوسه ای روی سرم نشوند.

داشتم از خجالت آب میشدم سمیرا خانم خجالتمو گزاشته بود پای شرم و حیای دخترونه و تازه عروس بودنم و فقط خودم میدونستم که همین چند لحظه پیش چه گندی زدم.

اروم گفتم آرش اونم با صدای رسا و خیلی عادی گفت جونم عزیزم باز با صدای ارومی گفتم زشته یه نیشگونش هم گرفتم که دیگه آبرو ریزی نکنه.

خنده ای کرد سرشو تکون داد و دیگه چیزی نگفت.

چند لحظه ای گذشت ارش رفت بیرون و بعد از چند لحظه کامیونی اومد داخل حیاط که پر از اساس بود سمیرا خانوم و مش رحمت به سمت حیاط رفتن.

حدسم درست بود میخواستن لوازمشونو بچینن توی خونه با ذوق رفتم پیش سمیرا خانوم و گفتم

+منم میخوام بچینم

سمیرا خانوم لبشو گاز گرفت و گفت نه عزیزم آقای دکتر ناراحت میشه تو دست بزنی

با لب ورچیده داشتم با سمیرا خانم بحث میکردم که ارش اومد کنارمون و گفت

+چیزی شده؟

با همون لبای ورچیده سرمو اوردم بالا و گفتم میخام لوازمارو بچینم اما سمیرا خانوم امازه نمیده و میگه تو ناراحت میشی.

〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
دیدگاه ها (۱)

#رمان_ماهک #پارت_70ارش به سمیرا خانوم نگاهی انداخت و گفت اگر...

#رمان_ماهک #پارت_71درد بدجوری داشتم فک کنم بخاطر کارای سنگین...

#رمان_ماهک #پارت_افتخاری_68همونجوری که روی تخت دراز کشیده بو...

#رمان_ماهک #پارت_افتخاری_67لقمه رو به سمتم گرفت با سردی تمام...

پارت۳رمان:گرگ و میشهمینطور که نگاهمون ثابت بوداز اینکه مدت ط...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط