زخم کهنه
زخم کهنه
پارت ۴۴
خبراييه ! _نخیرم ! _چرا هم ! بکهیون مثل خودش ریتمیک گفت و رفت سومین رفتنشو نگاه کرد و لبهاشو داد بیرون و زیر لب گفت: دروغگو دروغگو ! اون هم راه افتاد تا دنبال پسرک بی ادب بگرده ! اصلا پزشک هم اینقدر بی احساس؟ کشید کام آخری که از سیگار گرفت باعث شد حالت تهوع بگیره با . انداختش روی زمین و با پا لگدش کرد هر بار سیگار به غلط کردن میافتاد اما لذت قانون شكنى باعث میشد باز هم تکرارش کنه. می احساس حضور یک نفر باعث شد برگرده. اما کسی نبود! ابرو بالا انداخت و به سمت مخالف راه افتاد. دیوار رو که رد کرد حضور دخترک که روی تاب چهارزانو نشسته بود و به روبرو خیره مونده بود متوقفش کرد . اخم کرد و به سمتش رفت. سومین با دیدنش از جا بلند شد و روبروش ایستاد نگاهش پر از قهر و دلخوری بود. تهیونگ تصمیم داشت اهمیت نده سرد و بی حس نگاهش کرد : اینجا نشستی چیکار ؟ اما همینطوری ! ممنوعه ؟ نه ولی دیدم پشت دیوار ایستاده بودی منو نگاه میکردی! ولی جلو نیومدی و اینجا نشستی ؟ چشمهای سومین برای لحظه ای درشت شد چطور پشت سرش رو هم میدید ؟ اینقدر زیرک بود ؟ اما از رو نرفت: کاریت نداشتم فقط اتفاق بود!
اما از رو نرفت: کاریت نداشتم . فقط اتفاقی بود! تهیونگ پوزخند زد ربع ساعت بهش خیره مونده بود و اتفاقی بود ؟ ادامه نداد بهرحال یک بار مچش رو گرفته بود و دیگه بیشتر از این لذتبخش نبود. چند لحظه صورتش ظریفش رو نگاه کرد و گفت : تو از چی ناراحتی ؟ ناراحت نیستم! بلافاصله گفت و تهیونگ سعی کرد نخنده. کاملا ناراحت نبود ! پس چرا گم و گوری؟ گم و گور نیستم فقط توی اتاقم بودم. چیکار میکردی مثلا ؟ کتاب میخونم ، درس میخونم ، خیلی کارای دیگه ! ولی حاضر نشدی بیای بیرون که یه وقت منو نبینی آره ؟ اخمش عمیقتر شد چه ربطی داره؟ من چیکارت دارم؟ کیونگسو تقریبا داشت داد میزد من چیکارت دارم که اینطوری بداخلاق شدی؟ اصلا مگه بداخلاقی من مهمه که اینقدر میگی؟ نه مهم نیست فقط نون خور اضافی میخواستم نگهت داشتم! جمله ی آخرش باعث شد اخم سومین از هم باز بشه و با چشمهای گزرا
پارت ۴۴
خبراييه ! _نخیرم ! _چرا هم ! بکهیون مثل خودش ریتمیک گفت و رفت سومین رفتنشو نگاه کرد و لبهاشو داد بیرون و زیر لب گفت: دروغگو دروغگو ! اون هم راه افتاد تا دنبال پسرک بی ادب بگرده ! اصلا پزشک هم اینقدر بی احساس؟ کشید کام آخری که از سیگار گرفت باعث شد حالت تهوع بگیره با . انداختش روی زمین و با پا لگدش کرد هر بار سیگار به غلط کردن میافتاد اما لذت قانون شكنى باعث میشد باز هم تکرارش کنه. می احساس حضور یک نفر باعث شد برگرده. اما کسی نبود! ابرو بالا انداخت و به سمت مخالف راه افتاد. دیوار رو که رد کرد حضور دخترک که روی تاب چهارزانو نشسته بود و به روبرو خیره مونده بود متوقفش کرد . اخم کرد و به سمتش رفت. سومین با دیدنش از جا بلند شد و روبروش ایستاد نگاهش پر از قهر و دلخوری بود. تهیونگ تصمیم داشت اهمیت نده سرد و بی حس نگاهش کرد : اینجا نشستی چیکار ؟ اما همینطوری ! ممنوعه ؟ نه ولی دیدم پشت دیوار ایستاده بودی منو نگاه میکردی! ولی جلو نیومدی و اینجا نشستی ؟ چشمهای سومین برای لحظه ای درشت شد چطور پشت سرش رو هم میدید ؟ اینقدر زیرک بود ؟ اما از رو نرفت: کاریت نداشتم فقط اتفاق بود!
اما از رو نرفت: کاریت نداشتم . فقط اتفاقی بود! تهیونگ پوزخند زد ربع ساعت بهش خیره مونده بود و اتفاقی بود ؟ ادامه نداد بهرحال یک بار مچش رو گرفته بود و دیگه بیشتر از این لذتبخش نبود. چند لحظه صورتش ظریفش رو نگاه کرد و گفت : تو از چی ناراحتی ؟ ناراحت نیستم! بلافاصله گفت و تهیونگ سعی کرد نخنده. کاملا ناراحت نبود ! پس چرا گم و گوری؟ گم و گور نیستم فقط توی اتاقم بودم. چیکار میکردی مثلا ؟ کتاب میخونم ، درس میخونم ، خیلی کارای دیگه ! ولی حاضر نشدی بیای بیرون که یه وقت منو نبینی آره ؟ اخمش عمیقتر شد چه ربطی داره؟ من چیکارت دارم؟ کیونگسو تقریبا داشت داد میزد من چیکارت دارم که اینطوری بداخلاق شدی؟ اصلا مگه بداخلاقی من مهمه که اینقدر میگی؟ نه مهم نیست فقط نون خور اضافی میخواستم نگهت داشتم! جمله ی آخرش باعث شد اخم سومین از هم باز بشه و با چشمهای گزرا
- ۳.۲k
- ۰۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط