ایستاده ام در باد
ایستاده ام در باد
جایی در زندگیام،
میایستم...
نه از خستگی،
نه از ناامیدی،
بلکه برای لحظهای مکث؛
برای تماشای مسیری که آمدهام...
به تمام روزهایی فکر میکنم که بغضهایم را قورت دادم،
به شبهایی که سکوت را بغل گرفتم،
و به صبحهایی که با تمام خستگی، باز هم بلند شدم.
و بعد، آرام میگویم:
این، تماماً "من" بودم.
منی که نترسید،
که نایستاد،
که با زخم و لبخند،
با اشک و امید،
دوام آورد،
ادامه داد،
و رسید...
به نقطهای که حالا دیگر خودم را،
نه فقط میشناسم،
بلکه باور دارم...
🪻🍀۰۴.۰۴.۰۸
جایی در زندگیام،
میایستم...
نه از خستگی،
نه از ناامیدی،
بلکه برای لحظهای مکث؛
برای تماشای مسیری که آمدهام...
به تمام روزهایی فکر میکنم که بغضهایم را قورت دادم،
به شبهایی که سکوت را بغل گرفتم،
و به صبحهایی که با تمام خستگی، باز هم بلند شدم.
و بعد، آرام میگویم:
این، تماماً "من" بودم.
منی که نترسید،
که نایستاد،
که با زخم و لبخند،
با اشک و امید،
دوام آورد،
ادامه داد،
و رسید...
به نقطهای که حالا دیگر خودم را،
نه فقط میشناسم،
بلکه باور دارم...
🪻🍀۰۴.۰۴.۰۸
- ۴۸۳
- ۰۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط