(don't let me go) (اجازه، نده بروم)
#p39
:بانوی من چه اتفاقی افتاده بود
+بیرون تو شهر شایعه شده که من و یونگی عاشق همدیگه ایم
:چی بعدش امپراطور چیکار کرد
+امپراطور اولش یکم عصبی شده بود
همش داد میزد که میخواد یونگی رو بکشه
:وای خاک به سرم الان میکشتش
+نه دیگه نمیکشتش
:چطور ممکنه
+بهش گفتم اگه بلایی سرش بیاره با هوسوک ازدواج نمیکنم
:چی بانوی من قبول کردی که با هوسوک ازدواج کنی
+میدونی تنها کاری بود که از دستم بر میومد چاره دیگه ای نداشتم
از سر جام بلند شدم و رفتم یه برگه و جوهر برداشتم و شروع کردم به نامه نوشتن برای هوسوک
(هوسوک من به خاطر جون یونگی مجبورم با تو ازدواج کنم
دیگه نتونستم مقاومت کنم خواهش میکنم من رو ببخش
با پدر صحبت میکنم که خواهر فرمانده رو برای عروس تو بودن اماده کنه )
+بانو چوی این نامه رو برای هوسوک ببر
:چشم بانوی من
.
.
(شخصیت مجهول)
مین_هو:پس اون رسوایی که دوماه منتظرشیم این بود
#اره حال میکنی
مین_هو:فکر نمیکردم اینجوری ابرو ریزی درست کنی
#چجوری
مین_هو:خب شاهزاده خانمی که عاشق محافظش شد
#و بعدش شکست عشقی خورد
مین_هو:چطور تونستی انقدر بهش نزدیک بشی
#علکی نیست که من...............
مین یونگی ملقب به آگوست دی هستما!!!!!!!
#p40
(ا/ت)
هوسوک:چرا اینکارو کردی(داد)
+نمیتونم ببینم پدرم کسی رو که
دوست دارم مجازات کنه(داد)
هوسوک:به چه قیمتی به قیمت اذیت شدن خودت
+هوسوکا خواهش میکنم
هوسوک: چی چیرو خواهش میکنم کدوم خواهری رو دیدی به عقد برادرش دربیاد من نمیتونم
+نکنه فکر کردی من میتونم حتی فکر کردن بهش دیونم میکنه (بغض)
کم مونده بود که بغضم بترکه که صدای بانو چوی اومد
:بانوی من امپراطور نامه فرستادن
با همون لحنی که معلوم بود بغض کردم بهش گفتم
+چی توی نامه نوشته
:فردا عصر داخل قصر یه جشن میگیرن که دهن مردم با شایعاتش بسته بشه
+چه جشنی
:برای شما و ارباب جوان دیگه
یهو هوسوک با عصبانیت از لابه لای دندوناش غرید
هوسوک:دیگه چی از این بهتر نمیشه
ا/ت تو همچی رو خراب کردی
+متاسفم که باعث شدم زندگیت نابود بشه
هوسوک:تو فکر کردی نگرانه خودمم من حتی یه درصد هم نگران خودم نیستم
کلافه به سمت در میرفت که رفتم سمتش دستش گرفتم
+کجا میری
هوسوک:دارم میرم شهر
+میشه منم ببری هوای داخل قصر باعث میشه خفه بشم
هوسوک:ولی پدرت چی
+به تو اجازه میده من میدونم
هوسوک:باشه بزار برم بهش بگم
شرایط پارت بعد
لایک۴٠+
کامنت۱٠٠+
#bts #fick #kpop #idol
#بنگتن #شوگا #یونگی #اگوست_دی
#کره #بی_تی_اس #ارمی #بی_تی_اس #بی_تی_اس_و_ارمی_برای_همیشه_با_همن #کره_جنوبی #جانگکوک #جیمین #تهیونگ #هوسوک #نامجون #جین #شوگا #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جانگکوک
:بانوی من چه اتفاقی افتاده بود
+بیرون تو شهر شایعه شده که من و یونگی عاشق همدیگه ایم
:چی بعدش امپراطور چیکار کرد
+امپراطور اولش یکم عصبی شده بود
همش داد میزد که میخواد یونگی رو بکشه
:وای خاک به سرم الان میکشتش
+نه دیگه نمیکشتش
:چطور ممکنه
+بهش گفتم اگه بلایی سرش بیاره با هوسوک ازدواج نمیکنم
:چی بانوی من قبول کردی که با هوسوک ازدواج کنی
+میدونی تنها کاری بود که از دستم بر میومد چاره دیگه ای نداشتم
از سر جام بلند شدم و رفتم یه برگه و جوهر برداشتم و شروع کردم به نامه نوشتن برای هوسوک
(هوسوک من به خاطر جون یونگی مجبورم با تو ازدواج کنم
دیگه نتونستم مقاومت کنم خواهش میکنم من رو ببخش
با پدر صحبت میکنم که خواهر فرمانده رو برای عروس تو بودن اماده کنه )
+بانو چوی این نامه رو برای هوسوک ببر
:چشم بانوی من
.
.
(شخصیت مجهول)
مین_هو:پس اون رسوایی که دوماه منتظرشیم این بود
#اره حال میکنی
مین_هو:فکر نمیکردم اینجوری ابرو ریزی درست کنی
#چجوری
مین_هو:خب شاهزاده خانمی که عاشق محافظش شد
#و بعدش شکست عشقی خورد
مین_هو:چطور تونستی انقدر بهش نزدیک بشی
#علکی نیست که من...............
مین یونگی ملقب به آگوست دی هستما!!!!!!!
#p40
(ا/ت)
هوسوک:چرا اینکارو کردی(داد)
+نمیتونم ببینم پدرم کسی رو که
دوست دارم مجازات کنه(داد)
هوسوک:به چه قیمتی به قیمت اذیت شدن خودت
+هوسوکا خواهش میکنم
هوسوک: چی چیرو خواهش میکنم کدوم خواهری رو دیدی به عقد برادرش دربیاد من نمیتونم
+نکنه فکر کردی من میتونم حتی فکر کردن بهش دیونم میکنه (بغض)
کم مونده بود که بغضم بترکه که صدای بانو چوی اومد
:بانوی من امپراطور نامه فرستادن
با همون لحنی که معلوم بود بغض کردم بهش گفتم
+چی توی نامه نوشته
:فردا عصر داخل قصر یه جشن میگیرن که دهن مردم با شایعاتش بسته بشه
+چه جشنی
:برای شما و ارباب جوان دیگه
یهو هوسوک با عصبانیت از لابه لای دندوناش غرید
هوسوک:دیگه چی از این بهتر نمیشه
ا/ت تو همچی رو خراب کردی
+متاسفم که باعث شدم زندگیت نابود بشه
هوسوک:تو فکر کردی نگرانه خودمم من حتی یه درصد هم نگران خودم نیستم
کلافه به سمت در میرفت که رفتم سمتش دستش گرفتم
+کجا میری
هوسوک:دارم میرم شهر
+میشه منم ببری هوای داخل قصر باعث میشه خفه بشم
هوسوک:ولی پدرت چی
+به تو اجازه میده من میدونم
هوسوک:باشه بزار برم بهش بگم
شرایط پارت بعد
لایک۴٠+
کامنت۱٠٠+
#bts #fick #kpop #idol
#بنگتن #شوگا #یونگی #اگوست_دی
#کره #بی_تی_اس #ارمی #بی_تی_اس #بی_تی_اس_و_ارمی_برای_همیشه_با_همن #کره_جنوبی #جانگکوک #جیمین #تهیونگ #هوسوک #نامجون #جین #شوگا #کیم_نامجون #کیم_سوکجین #مین_یونگی #جانگ_هوسوک #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #جئون_جانگکوک
۲۲.۰k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.