یک کوک(عشق مافیا) پارت ۳
یک کوک(عشق مافیا) پارت ۳
از زبان ا/ت
یهو یک مرد سیاه پوش با یک آهن زد توی سرم
(چند ساعت بعد)
قتی بیدار شدم دیدم توی یک اتاق تاریکم
ا/ت: آههاااااااایییییی کسی اینجاسسسسسسس
یک دفعه در باز شد
یک پسره ی خوش تیپ اومد تو
جونگ کوک بود
ا/ت: پس کار تو بوده
کوک: تو داشتی از دستم فرار میکردی منم آوردمت عمارتم
ا/ت: ع... ع... عمارت
کوک: آره راستی امشب هم اینجا میمونی
ا/ت: ولم کن عوضی مگهمن چیکارت کردم(با گریه)
کوک: فقط با یک راه میتونی از اینجا بری بیرون
ا/ت: چی هرکاری باشه میکنم(اینم داره با گریه میگه)
کوک: با من ازدواج کنی
ا/ت: چییییی😨
ا/ت: م... من دحتر دشمن باباتم اگه بابام بفهمه منو میکشه
کوک: نترس قرار نیست کسی از این ازدواج با خبر شه
از زبان ا/ت
بعد یهو منو بوسید
سعی میکردم خودمو ازش جدا کنم ولی منو خیلی محکم گرفته بود
از زبان کوک
نمیدونم چیشد دست خودم نبود که بوسیدمش
به نگهبانا گفتم ا/ت رو بیارن اتاق من
ا/ت: چرا میخوای منو ببری اتاق خودت
کوک: چون باید یک چیزی بهت نشون بدم
از زبان ا/ت
منو برد اتاقش وقتی رسیدیم
گفت: بشین روی تخت(بی ادبا منحرف نشین)
ا/ت: چرا باید بشینم روی تخت
کوک: گفتم بشین
نشستم رفت از کشو ی میزش یک جعبه ی کوچیک در آورد
ا/ت: این چیه
کوک: این حلقه ی ازدواجمونه
ا/ت: چ... چی من که هنوز تصمیم نگرفتم
کوک: تو تصمیم گرفته باشی یا نه من باتو ازدواج میکنم
زبونم بند اومده بود
کوک: با من ازدواج میکنی
ذهن ا/ت: میدونستم اگه بگم نه منو میکشه یا برای همیشه منو اینجا نگه میداره
ا/ت: آ... آره
کوک پرید بغلم منم یکم خوشحال بودم چون با کسی که دوسش داطتم ازدواج کردم
(فردا صبح)
از زبان ا/ت
از خواب بلند شدم دیدم کنار جونگ کوک خوابم برده
سریع خودم رو جمو جور کردم
جونگ کوک همینطور که دراز کشیده بود گفت: میبرمت خونتون وسایل تو جمع میکنی باهم میریم عمارت خودمون
گفتم: باشه
واستادم تا کوک لباس بپوشه
خلاصه رفتیم من وسایلم رو برداشتم بابام گفت: کجا؟
گفتم: خ... خب منو میونگ و میا دریم میریم یک سفر طولانی
بابام قبول کرد و من رفتم
خلاصه منو کوک رسیدیم عمارت گفتم: چقدر قشنگهههه
کوک: میدونستم خوشت میاد
رفتیم داخل خیلیییی قشنگ بود
کوک: چند تا اوتاق بالا هست یکیش برای توعه یکیش برای من اون یکی هم هروقت آماده بودیم باهم توش میخوابیم
یک عالمه نگهبان اینجا بودن
خلاصه من رفتم تو اتاقم لباسام رو عوض کردم وقتی از اتاق اومدم بیرون یهو...
از زبان ا/ت
یهو یک مرد سیاه پوش با یک آهن زد توی سرم
(چند ساعت بعد)
قتی بیدار شدم دیدم توی یک اتاق تاریکم
ا/ت: آههاااااااایییییی کسی اینجاسسسسسسس
یک دفعه در باز شد
یک پسره ی خوش تیپ اومد تو
جونگ کوک بود
ا/ت: پس کار تو بوده
کوک: تو داشتی از دستم فرار میکردی منم آوردمت عمارتم
ا/ت: ع... ع... عمارت
کوک: آره راستی امشب هم اینجا میمونی
ا/ت: ولم کن عوضی مگهمن چیکارت کردم(با گریه)
کوک: فقط با یک راه میتونی از اینجا بری بیرون
ا/ت: چی هرکاری باشه میکنم(اینم داره با گریه میگه)
کوک: با من ازدواج کنی
ا/ت: چییییی😨
ا/ت: م... من دحتر دشمن باباتم اگه بابام بفهمه منو میکشه
کوک: نترس قرار نیست کسی از این ازدواج با خبر شه
از زبان ا/ت
بعد یهو منو بوسید
سعی میکردم خودمو ازش جدا کنم ولی منو خیلی محکم گرفته بود
از زبان کوک
نمیدونم چیشد دست خودم نبود که بوسیدمش
به نگهبانا گفتم ا/ت رو بیارن اتاق من
ا/ت: چرا میخوای منو ببری اتاق خودت
کوک: چون باید یک چیزی بهت نشون بدم
از زبان ا/ت
منو برد اتاقش وقتی رسیدیم
گفت: بشین روی تخت(بی ادبا منحرف نشین)
ا/ت: چرا باید بشینم روی تخت
کوک: گفتم بشین
نشستم رفت از کشو ی میزش یک جعبه ی کوچیک در آورد
ا/ت: این چیه
کوک: این حلقه ی ازدواجمونه
ا/ت: چ... چی من که هنوز تصمیم نگرفتم
کوک: تو تصمیم گرفته باشی یا نه من باتو ازدواج میکنم
زبونم بند اومده بود
کوک: با من ازدواج میکنی
ذهن ا/ت: میدونستم اگه بگم نه منو میکشه یا برای همیشه منو اینجا نگه میداره
ا/ت: آ... آره
کوک پرید بغلم منم یکم خوشحال بودم چون با کسی که دوسش داطتم ازدواج کردم
(فردا صبح)
از زبان ا/ت
از خواب بلند شدم دیدم کنار جونگ کوک خوابم برده
سریع خودم رو جمو جور کردم
جونگ کوک همینطور که دراز کشیده بود گفت: میبرمت خونتون وسایل تو جمع میکنی باهم میریم عمارت خودمون
گفتم: باشه
واستادم تا کوک لباس بپوشه
خلاصه رفتیم من وسایلم رو برداشتم بابام گفت: کجا؟
گفتم: خ... خب منو میونگ و میا دریم میریم یک سفر طولانی
بابام قبول کرد و من رفتم
خلاصه منو کوک رسیدیم عمارت گفتم: چقدر قشنگهههه
کوک: میدونستم خوشت میاد
رفتیم داخل خیلیییی قشنگ بود
کوک: چند تا اوتاق بالا هست یکیش برای توعه یکیش برای من اون یکی هم هروقت آماده بودیم باهم توش میخوابیم
یک عالمه نگهبان اینجا بودن
خلاصه من رفتم تو اتاقم لباسام رو عوض کردم وقتی از اتاق اومدم بیرون یهو...
۵۵.۶k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.