پارت هفتاد و یکم
پارت هفتاد و یکم
رمان دیدن دوباره ی تو
شروین اینا که رفتن رو به عسل گفتم...
عسل_ وایییی ستارهــــ.....
با دادی که عسل زد چهار متر پریدم هوا...
ستاره _ هانن.. چته.. .
عسل _واییی.. باورت میشه بعد از پنج سال بلاخره دیدیمشون...
ستاره_ ...هم آره ...هم نه....
عسل_ وااا یعنی چی هم آره.. هم نه..؟
ستاره _ بیخیال مهم نیست.. بیا بریم ...
بعدش هم رفتم سمت پارکینگ...
هی خدا... این رفیق ما رو که از کمبود عقل و فهم رنج میبره شفا بده...
عسل هم دنبال من راه افتاد.. سوار ماشین شدیم...
اخیش... بالاخره رسیدیم خونه...
رفتم توی اتاقم و لباسام رو عوض کردم ...
وخودم رو پرت کردم رو تخت ...
گوشیم رو برداشتم و آدرس رو برای شروین پیامک کردم و بعدش خوابیدم..... #شروین
ستاره آدرس رو برام فرستاد ..
شمارش رو زخیره کردم ......
وخودم رو پرت کردم روی تخت خوابیدم....
ساعت چهار و ربع بود که باصدای آلارم گوشیم بیدار شدم....
رفتم دست و صورتم رو شستم و رفتم سراغ کمدم...
یه تیشرت آبی نفتی پوشیدم با یه شلوار جین مشکی...
رفتم جلوی آینه موهام رو یه مدل خفن زدم عطرم رو هم خالی کردم رو خودم...
سوار ماشین شدم و رفتم طرف خونه ی اشکان اینا....
اشکان که اومد رفتیم خونه ی ستاره اینا....
عسل با یه بفرمایید تو در رو باز کرد مثل این که هنوز آماده نبودن...
رمان دیدن دوباره ی تو
شروین اینا که رفتن رو به عسل گفتم...
عسل_ وایییی ستارهــــ.....
با دادی که عسل زد چهار متر پریدم هوا...
ستاره _ هانن.. چته.. .
عسل _واییی.. باورت میشه بعد از پنج سال بلاخره دیدیمشون...
ستاره_ ...هم آره ...هم نه....
عسل_ وااا یعنی چی هم آره.. هم نه..؟
ستاره _ بیخیال مهم نیست.. بیا بریم ...
بعدش هم رفتم سمت پارکینگ...
هی خدا... این رفیق ما رو که از کمبود عقل و فهم رنج میبره شفا بده...
عسل هم دنبال من راه افتاد.. سوار ماشین شدیم...
اخیش... بالاخره رسیدیم خونه...
رفتم توی اتاقم و لباسام رو عوض کردم ...
وخودم رو پرت کردم رو تخت ...
گوشیم رو برداشتم و آدرس رو برای شروین پیامک کردم و بعدش خوابیدم..... #شروین
ستاره آدرس رو برام فرستاد ..
شمارش رو زخیره کردم ......
وخودم رو پرت کردم روی تخت خوابیدم....
ساعت چهار و ربع بود که باصدای آلارم گوشیم بیدار شدم....
رفتم دست و صورتم رو شستم و رفتم سراغ کمدم...
یه تیشرت آبی نفتی پوشیدم با یه شلوار جین مشکی...
رفتم جلوی آینه موهام رو یه مدل خفن زدم عطرم رو هم خالی کردم رو خودم...
سوار ماشین شدم و رفتم طرف خونه ی اشکان اینا....
اشکان که اومد رفتیم خونه ی ستاره اینا....
عسل با یه بفرمایید تو در رو باز کرد مثل این که هنوز آماده نبودن...
۸۹.۱k
۲۵ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.