خلاصه کوک و ات رفتن سوار ماشین کوک شدن

خلاصه کوک و ات رفتن سوار ماشین کوک شدن
راننده: بریم ؟
کوک: اره
کوک: چه خبر ات؟
ات: هیچی
کوک : یعنی این یه هفته هیچی به هیچی
ات: چرا....از اعضا چیزای زیادی یاد گرفتم
کوک: افرین....جیمین چطور بود باهات
ات: نمیدونم....شاید متنفره یا شایدم واسه اینکه من میخوام عضو هشتم بشم
یکم سخت میگیره
کوک: چقدر سخت بود ؟
ات: خب قوانین داشت بعد خلاصه خوب پیش رفت
کوک: تو خیلی دختر صبور و قوی هستی
ات: ممنونم
کوک : تعریف نبود این یه حقیقته
خلاصه رسیدن خونه
کوک: بزار من چمدونتو میارم
ات: نههه خودم انجامش میدم
خلاصه کوک رمز در رو زد رفتن خونه
کوک: اینجا خونه ی منههه
ات: خیلی خوشگلهههه
کوک: :)))
خلاصه کوک همه جا رو به ات نشون داد و گفت بیا غذا درست کردم برا خودمون
ات: غذا
کوک: اره
ات : وایییییی....خیلی خوش مزه شده
کوک: نوش جونت
ساعت ۱۲ شب بود
کوک: خب من یکم دیگه میخوابم
ات : من کجا بخوابم..
کوک: دنبالم بیا
ات: اینجا خیلی قشنگه
خلاصه
شب بود خدافزی کردن ات رفت اتاق مهمان و کوک هم رفت توی اتاق خودش
ساعت ۶ صب از الان
کوک اومد توی اتاق تا ات رو بیدار کنه
ویو کوک
میخوام با ات ورزش کنم....اون چقد نار خوابیدههه ولی الان وقت بیدار شدنههه
کوک: ات....بیدار شو
ات: باشه فقط پنج دقیقه
کوک: باید ورزش کنیم
ات: باشهههه(خواب الود)
کوک که میبینه ات بیدار نمیشه اونو بغل میکنه و از اتاق میبره بیرون
ات: هی منو بزار زمین
کوک: باشهههه
خلاصه ات رفت سرویس و صورتشو شست مسواک زد و الان حاضره
کوک: بیا بریم
دیدگاه ها (۱)

ات : کجا کوک: باشگاهات: الان...ساعت ۶:۱۰ صبحه کوک: دیرمون شد...

**پایان ۲۴ ساعت با کوک و شروع مرحله تهیونگ:**ات، با چهرهای ن...

ات کاغذ را باز کرد و شروع به خواندن کرد در کاغذ جملاتی کوتاه...

در همین لحظه جیمین وارد اتاق شد و با لحنی سرد گفت: هنوز تموم...

هنرمند کوچولوی من

هنرمند کوچولوی من

پارت ۳۱ات: تو.... خیلی 😡😨جیمین: من چی 😡ات: هیچی.... ترس.... ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط