ات کاغذ را باز کرد و شروع به خواندن کرد در کاغذ جملاتی کو
ات کاغذ را باز کرد و شروع به خواندن کرد در کاغذ جملاتی کوتاه و گاهی تند نوشته شده بود زمان بندی ات خوب نبود."، "صدایت هنوز جای کار دارد. شخصیتت به اندازه کافی جدی نیست. اما در انتها جمله ای کوتاه و متفاوت نوشته شده بود ولی" حداقل تسلیم نمیشوی.
ات با لبخندی ریز به این جمله نگاه کرد و سپس به جیمین گفت: این یعنی هنوز امیدی هست درسته؟
جیمین شانه ای بالا انداخت شاید ولی نباید زیاد به این فکر کنی
ات خندید و گفت خب این برای من کافیه
دینگ دینگ
جیمین: بالاخره کوک اومد
کوک: سلاممممم
ات: سلامم
جیمین: سلام....خوب شد زود اومدی
کوک: چرا
ات: اون زیاد با من خوب نیس
کوک: معلومه 😂
جیمین: هی کوک
کوک: باشه باشههه
چمدونمو برداشتم و رفتم سمت در تا کفشامو بپوشم
جیمین: یه تشکر ساد....
ات: مممنونم بابت همه چیز و اینکه اومیدوارم دفعه بعدی که تو رو دیدم یکم خوب
باشیم باهم البته شاید
کوک: بیا بریم
جیمین: خدافز
ات برای آخرین بار نگا کرد و گفت خدافز
کوک: خدافزززز
خلاصه کوک و ات رفتن سوار ماشین کوک شدن
راننده: بریم ؟
کوک: اره
.
.
.
خب خب اگه تا اینجا خوندین و دوست داشتین یه استیکر کامنت کنید
ممنونم🔥🦾
راستی چهارشنبه سوری مبارک
ات با لبخندی ریز به این جمله نگاه کرد و سپس به جیمین گفت: این یعنی هنوز امیدی هست درسته؟
جیمین شانه ای بالا انداخت شاید ولی نباید زیاد به این فکر کنی
ات خندید و گفت خب این برای من کافیه
دینگ دینگ
جیمین: بالاخره کوک اومد
کوک: سلاممممم
ات: سلامم
جیمین: سلام....خوب شد زود اومدی
کوک: چرا
ات: اون زیاد با من خوب نیس
کوک: معلومه 😂
جیمین: هی کوک
کوک: باشه باشههه
چمدونمو برداشتم و رفتم سمت در تا کفشامو بپوشم
جیمین: یه تشکر ساد....
ات: مممنونم بابت همه چیز و اینکه اومیدوارم دفعه بعدی که تو رو دیدم یکم خوب
باشیم باهم البته شاید
کوک: بیا بریم
جیمین: خدافز
ات برای آخرین بار نگا کرد و گفت خدافز
کوک: خدافزززز
خلاصه کوک و ات رفتن سوار ماشین کوک شدن
راننده: بریم ؟
کوک: اره
.
.
.
خب خب اگه تا اینجا خوندین و دوست داشتین یه استیکر کامنت کنید
ممنونم🔥🦾
راستی چهارشنبه سوری مبارک
- ۴.۷k
- ۲۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط