تولد یک شیطان
پارت 9
هیچ کدوم 165 به پایین نبودن و بلند بودن
بعد رفتنشون منم رفتم نشستم رو تاب و یکم همونجوری به چیزای چرت پرت فکر کردم که زنگ خورد
برگشتم کلاس
من ردیف آخر میشینم یکی مونده به پنجره
راستش خیلی دوست دارم پیش پنجره بشینم ولی اونجا جایه مارسله
بعضی وقتا متوجه میشم که بهم نگا میکنه
در واقع من خیلی زود میفهمم که یکی بهم نگا میکنه و انرژی و فرکانس مثبت یا منفی از طرف میگیرم ولی مارسل بعضی وقتا بیشتر از پونزده دقیقه بهم زل میزد و من از اون یه فرکانس کشف نشده میگرفتم یه فرکانس که نه مثبت بود نه منفی حتی بینشونم نبود کلا تو یه بعد دیگه بود و دقیقا نمیتونم بگم که چه حسی درون من ایجاد میکرد
ولی هرچی بود معتادش شدم
معتاد همون فرکانسه
و این شد یه دلیل که صبح ها کله سحر برم مدرسه تا از مارسل یه فرکانس عجیب که مثل مواد مخدر بود رو بگیرم
شایدم واقعا اینجور بود
شاید اون یه فرکانس خطرناک و کشنده ولی همچنان جذبناک هم بود
نمیدونم
هرچی بود من بیشترشو میخواستم
در واقع من تو کل زندگیم میگم یا صفر یا صد درسته از کوک یادش گرفتم ولی خیلی خوبه
مدرسه تموم شد و من بیرون منتظر ماشین بودم
معمولاً همیشه دم در بود و من یه راست سوار میشدم ولی اینبار دیر کرده بود
چشم به چند تا از هم کلاسی هام افتاد که با مامانشون میرفتن
بعدش اون سه تا سال سومی که از جلوم رد شدن و ظاهراً متوجه من نشدن همینجوری منتظر راننده بودم که مارسلو دیدم قک کردم داره میاد سمتم چون به من نگا میکرد و به سمت من راه میرفت ولی یکم مونده نگاهشو ازم دزدید و راهشو یکم کج کرد و از در مدرسه رفت بیرون برگشتم به پشت و دیدم که سوار یه ماشین مشکی و گرون شد
من ماشینارو خوب نمیشناسم ولی میدونم که اون ماشین خیلی گرون بود چون اون ماشینو تو کلاکسیون ماشین های لوکس کوک دیده بودم
و ...
فککنم مارسل به همه به نوع اسرار امیزی نگا میکنه و فقط من نیستم یا شایدم اون به همه به یه نوع نگاه میکنه ولی فقط منم که ازش حس عجیبی میگیرم
بالاخره ماشین رسید
اینبار اون ماشین همیشگی نبود و به جاش پورشه بود ولی میدونستم برا کوکه
سوار شدم در کمال تعجب کوک هم تو ماشین بود
+علیک سلام
-سلام عااا کوک این خیلی عجیبه تو اینجا چیکار میکنی
+خببببب اومدم از مدرسه برت داریم و بریم بگردیم بده؟
-نه ولی چرا از فعل های جمع استفاده میکنی؟ مگه چند نفرید
با دست به راننده اشاره کرد
بکهیونگ داشت ماشینو میروند
یه ذوق بزرگی کردم آخه مدت ها بود بکهیونگ رو ندیده بودم و همونجوری که داشت رانندگی میکرد از همون پشت ماشین خودمو انداختم روش و بغلش کردم و فقط به اندازه یه وجب دست با تصادف فاصله داشتیم
ادامه دارد ....
هیچ کدوم 165 به پایین نبودن و بلند بودن
بعد رفتنشون منم رفتم نشستم رو تاب و یکم همونجوری به چیزای چرت پرت فکر کردم که زنگ خورد
برگشتم کلاس
من ردیف آخر میشینم یکی مونده به پنجره
راستش خیلی دوست دارم پیش پنجره بشینم ولی اونجا جایه مارسله
بعضی وقتا متوجه میشم که بهم نگا میکنه
در واقع من خیلی زود میفهمم که یکی بهم نگا میکنه و انرژی و فرکانس مثبت یا منفی از طرف میگیرم ولی مارسل بعضی وقتا بیشتر از پونزده دقیقه بهم زل میزد و من از اون یه فرکانس کشف نشده میگرفتم یه فرکانس که نه مثبت بود نه منفی حتی بینشونم نبود کلا تو یه بعد دیگه بود و دقیقا نمیتونم بگم که چه حسی درون من ایجاد میکرد
ولی هرچی بود معتادش شدم
معتاد همون فرکانسه
و این شد یه دلیل که صبح ها کله سحر برم مدرسه تا از مارسل یه فرکانس عجیب که مثل مواد مخدر بود رو بگیرم
شایدم واقعا اینجور بود
شاید اون یه فرکانس خطرناک و کشنده ولی همچنان جذبناک هم بود
نمیدونم
هرچی بود من بیشترشو میخواستم
در واقع من تو کل زندگیم میگم یا صفر یا صد درسته از کوک یادش گرفتم ولی خیلی خوبه
مدرسه تموم شد و من بیرون منتظر ماشین بودم
معمولاً همیشه دم در بود و من یه راست سوار میشدم ولی اینبار دیر کرده بود
چشم به چند تا از هم کلاسی هام افتاد که با مامانشون میرفتن
بعدش اون سه تا سال سومی که از جلوم رد شدن و ظاهراً متوجه من نشدن همینجوری منتظر راننده بودم که مارسلو دیدم قک کردم داره میاد سمتم چون به من نگا میکرد و به سمت من راه میرفت ولی یکم مونده نگاهشو ازم دزدید و راهشو یکم کج کرد و از در مدرسه رفت بیرون برگشتم به پشت و دیدم که سوار یه ماشین مشکی و گرون شد
من ماشینارو خوب نمیشناسم ولی میدونم که اون ماشین خیلی گرون بود چون اون ماشینو تو کلاکسیون ماشین های لوکس کوک دیده بودم
و ...
فککنم مارسل به همه به نوع اسرار امیزی نگا میکنه و فقط من نیستم یا شایدم اون به همه به یه نوع نگاه میکنه ولی فقط منم که ازش حس عجیبی میگیرم
بالاخره ماشین رسید
اینبار اون ماشین همیشگی نبود و به جاش پورشه بود ولی میدونستم برا کوکه
سوار شدم در کمال تعجب کوک هم تو ماشین بود
+علیک سلام
-سلام عااا کوک این خیلی عجیبه تو اینجا چیکار میکنی
+خببببب اومدم از مدرسه برت داریم و بریم بگردیم بده؟
-نه ولی چرا از فعل های جمع استفاده میکنی؟ مگه چند نفرید
با دست به راننده اشاره کرد
بکهیونگ داشت ماشینو میروند
یه ذوق بزرگی کردم آخه مدت ها بود بکهیونگ رو ندیده بودم و همونجوری که داشت رانندگی میکرد از همون پشت ماشین خودمو انداختم روش و بغلش کردم و فقط به اندازه یه وجب دست با تصادف فاصله داشتیم
ادامه دارد ....
۴.۹k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.