ا/ت: مامان!
ا/ت: مامان!
مادر ا/ت : مامان نداریم!
ویو ا/ت
برگشتم خونه لیا نبود بهش زنگ زدم و بهش همه چیو بهش گفتم
لیا: پس فیلیکس چی؟ باید باهاش کات کنی
ا/ت: اره دیگه نمیشه کاریش کرد
ویو ا/ت
رفتم تا با فیلیکس کات کنم ولی چیزی که دیدم خیانتی بود که فیلیکس به من کرد داشت با یه دختر دیگه کار های عاشقولانه می کرد دختره ی هرزه
کم کم داشت گریم می گرفت یک دفعه فیلیکس منو دید
ا/ت :واقعا که ( با حالت غمگین و ناراحت)
فیلیکس : نه اینطور که فکر می کنی نیست!
ا/ت: خیلی ممنون همه چی و دیدم دیگه لازم نیست توضیح بدی
ویو ات
بدو بدو رفتم سوار ماشین شدم و با گاز رفتم خونه بیا هم بود اول بدو بدو رفتم صورتمو شستم که نبینه و بعد بهش گفتم
ا/ت: میای بریم واسه خرید فردام باید لباس بخرم
لیا: اوکی ولی من فردا کار دارم نمی تونم بیام
ا/ت :اشکال نداره فقط باهام بیا
لیا: اوکی
ویو ا/ت
رفتیم و لباسمو گرفتم ( عکس لباسشو واستون گذاشتم ) وبرگشتیم
من اول رفتم حموم و بعد رفتم خوابیدم فردا...
شرطا🙏
۱ لایک❤
۱ کامنت🖤
مادر ا/ت : مامان نداریم!
ویو ا/ت
برگشتم خونه لیا نبود بهش زنگ زدم و بهش همه چیو بهش گفتم
لیا: پس فیلیکس چی؟ باید باهاش کات کنی
ا/ت: اره دیگه نمیشه کاریش کرد
ویو ا/ت
رفتم تا با فیلیکس کات کنم ولی چیزی که دیدم خیانتی بود که فیلیکس به من کرد داشت با یه دختر دیگه کار های عاشقولانه می کرد دختره ی هرزه
کم کم داشت گریم می گرفت یک دفعه فیلیکس منو دید
ا/ت :واقعا که ( با حالت غمگین و ناراحت)
فیلیکس : نه اینطور که فکر می کنی نیست!
ا/ت: خیلی ممنون همه چی و دیدم دیگه لازم نیست توضیح بدی
ویو ات
بدو بدو رفتم سوار ماشین شدم و با گاز رفتم خونه بیا هم بود اول بدو بدو رفتم صورتمو شستم که نبینه و بعد بهش گفتم
ا/ت: میای بریم واسه خرید فردام باید لباس بخرم
لیا: اوکی ولی من فردا کار دارم نمی تونم بیام
ا/ت :اشکال نداره فقط باهام بیا
لیا: اوکی
ویو ا/ت
رفتیم و لباسمو گرفتم ( عکس لباسشو واستون گذاشتم ) وبرگشتیم
من اول رفتم حموم و بعد رفتم خوابیدم فردا...
شرطا🙏
۱ لایک❤
۱ کامنت🖤
۳۴.۸k
۰۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.